سه‌شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۴

مرثیه


او با اين حال تاكيد كرد: از هيچ يك از مواضع خودم كوتاه نيامده ام و اگر راديكال تر نشده باشم، محافظه كارتر نشده ام. اگر تا آخرين لحظه عمرم هم در زندان باشم، از هيچ يك از مواضع خود كوتاه نمی آیم

این خبر در سایتهای مختلف خبری امروز (دهم خرداد هشتاد وچهار) درج و پخش شده است. او کیست؟

حدس زدید؟

بلی او اکبر گنجی است که این روزها خبر اعتصاب غذای اودر بسیاری از سایتهای خبری درج و پخش شده و اینکه با وجود نپذیرفتن مرخصی یک هفته ای، برخی مقامات با نفوذ در آستانه ای انتخاباتی پرمساله و دشوار او را از زندان به بیرون فرستاده اند. چرا اینکار را کرده اند؟ مهم نیست، او یک زندانی سیاسی است و در همان روزهایی که کسان دیگری که همزمان با او بازداشت شدند خیلی کوتاه آمدند (شاید هم شرایط حبسشان از او بهتر بوده باشد ) او کوتاه نیامد و اکنون بیش از چهار سال است که زندانی است و در این مدت مرتبا به مرخصی رفته و جلسه محاکمه اش علنی پخش شده و الخ . با وجود این همسرش به حق گفته که این حق اوست که برای درمان به مرخصی یک ماهه بیایید

اکبر گنجی امروز مظلوم است و حق دارد اعتراض کند و طلب حق نماید ولی یاد آوریم زمانی را که مخالفین همین نظام بدون اینکه امکان دفاع از خود را داشته باشند و بدون اینکه وکیلی داشته باشند محکوم شدند و بسیاری شان به جوخه اعدام سپرده شدند. به یاد آوری مظلومیت آنهایی که نتوانستند کلامی در دفاع از خود بگویند و اگر هم گفتند کسی را امکان شنیدن نبود

محاکمه من بیش از پنج دقیقه طول نکشید.وقتی وارد اتاق قاضی شدم آخوندی بنایم عابدینی در حالیکه پاها را روی هم انداخته و عمامه اش را روی میزش گذاشته بود و پک عمیقی به سیگارش میزد به منشی اش که جوان ریشویی بود گفت این آقا کیست ؟ منشی گفت این فلانی است. آخوند گفت آهان اوهم، بخوان به بینم چه کرده؟ منشی شروع بخواندن کرد و ده مورد اتهام را از روی ورقه اش قرائت کرد.آخوند گفت هان؟ تو اینکارها را کرده ای؟ من تا خواستم حرف بزنم و توضیح بدهم او گفت فقط بلی یا خیر بگو و حرف اضافه نزن، فهمیدی ؟
در پایان "محاکمه" من اعتراضم را نسبت به شرایط زندان به "قاضی" گوشزد کردم و اینکه در زندان دربسته هستیم و شرایط بسیار غیرانسانی است
او گفت : اعتراض داری؟عجب؟ شما وطن فروش هستید.خائن هستید. نمی دانی آقا؟ تو را باید در خیابان بدارت میزدند، زبان درازی موقوف

من در زمانی که محاکه شدم دو سال و چند ماه از بازداشتم گذشته بود. از این مدت بیش از نوزده ماه را در سلول انفرادی و سه ماه را در بند در بسته بسر برده بودم. بیش از دو سال از محاکمه گذشته بود (یعنی بیش از چهار سال و چهار ماه بعد از بازداشت) که حکم حبس ابد و عفو از اعدام را به من ابلاغ کردند و وقتی به مامور ابلاغ حکم گفتم به این حکم اعتراض دارم، او با تعجب نگاهی بمن انداخت و پرسید: اعتراض داری؟ یعنی چه ؟میخواهی اعدام شوی؟ برو شادی کن وشیرینی بده که زنده ای ، اعتراض چیه ؟ بدو برو احمق نشو ، فقط اینجا یک انگشت بزن. گفتم انگشت زدن چه معنا و مفهومی دارد؟ مامور ابلاغ حکم گفت فقط یعنی اینکه این حکم را دیده ای وبس. حق اعتراض هم نداری. منهم ناگزیر انگشت را براستامپ دفتر بند چهار زده و بر ردیف مربوط به ابلاغ حکم فشاردادم و اثر آبی انگشتم بر دفتر ابلاغ احکام ثبت شد وجهت اطمینان در محل اثر انگشت با خودکار نوشتم که حکم رویت شد تا معنای تائید از آن مستفاد نشود که آنهم با اعتراض شدید مامور روبرو شد. محکوم به حبس ابد بدون حق اعتراض

من امروز تصادفا زنده ام، از زنده بودنم خوشحالم و از اینکه این سطور را می توانم بنویسم و در اختیار شما خوانندگان ناشناس بگذارم خوشحالترم. زندانیان بسیاری بودند که در شرایط مشابه من بودند و در سالهای سیاه دهه شصت و تابستان نحس شصت و هفت رشته حیاتشان گسیخت

اینکه اکبر گنجی وقتی برای مرخصی می آید می تواند مصاحبه مطبوعاتی بکند و انگشتانش را به علامت پیروزی بلند کند شاید نشانه بهبود و پیشرفت اوضاع باشد. بیاد بیاوریم کسانی را که چنین امکانی را نداشتند و امروز حتی سنگ قبری را صاحب نمیتوانند باشند، بیاد بیاوریم زمانی را که حتی مراجع تقلید هشتاد ساله مجبور بودند ندامت نامه خودرا جلوی دوربین های تلویزیونی با دستان وصدای لرزان بخوانند

شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۴

آیا توابها غیر قابل بخشش هستند؟

قضاوت در مورد انواع توابها
یکی از خوانندگان آشیان یادداشتی بدین شرح گذاشته است که " آیا نامهای توابین نامهای واقعی است ؟ من با افشای نامهای واقعی توابین مخالف هستم. دلایل آنهم فکر می کنم روش است

یک خواننده دیگر نیز در پاسخ به یادداشت اول یادداشتی گذاشته که دربخشی از آن می نویسد "من نمی فهمم که چرا مخالفید ؟ بنظر شما کسی که سالها زیر شکنجه این ... بوده حق ندارد حداقل یک اسم ازآنها ببرد؟ و الخ

این دو یادداشت نشانگر نگرشهای متفاوت و گاه بشدت متعارض در برخورد با توابین می باشد. به راستی با توابین دیروز در شرایط امروز و آینده چگونه باید برخورد کرد و درمورد آنها چگونه قضاوت نمود؟

بنظر من نحوه برخورد با توابین سابق در ارتباط با تحلیل مساله توبه و توابیگری از یکسو و نحوه عمل خود توابین از سوی دیگر قابل بررسی است. تحلیل مساله توبه و توابیگری در بخش های قبلی صورت گرفته است ولی این تحلیل برای قضاوت در مورد شخص تواب کافی نیست

مطابق تحلیل مذکور توبه و توابیگری در میان زندانیان سیاسی ناشی از فشار غیر انسانی و بسیار خشن دستگاه اطلاعاتی و زندان می باشد . یعنی این دستگاه زندان است که شخصیت زندانی سیاسی را می شکند و تواب را به وجود می آورد ، همه توابها از هر نوعی که باشند قربانی دستگاه سرکوب هستند. و هر وقت ازشدت فشار کاسته شده و یا کلا فشار حذف میشود و زندانی خود را در معرض اعدام و شکنجه و سلول انفرادی نمی بیند ، توبه و توابیگری در میان اکثریت قریب به اتفاق زندانیان جای خود را به مقاومت آشکار میدهد. اما مساله مهمتر اینست که دستگاه زندان توابین را وادار به اقدام علیه سایر زندانیان می کند ، یعنی عمل و نتایج توبه و تواب شدن یک زندانی بخود او محدود نمی شود و دراین ماجرا زندانیان دیگر در معرض صدمات جسمی و روانی بسیار جدی قرار می گیرند و برخی حتی جان خود را از دست میدهند.لازم است برای قضاوت در مورد توابین از این زاویه نیز مساله را مورد بررسی قرار داده و معیارهایی عینی و ملموسی ارائه نمود
انواع تواب
بطور کلی تواب ها را صرف نظر از انگیزه و شخصیت میتوان به چند دسته تقسیم کرد ، برای روشنتر شدن انواع توابها ، آنهارا به پنج درجه به شرح زیر تقسیم کرده ام که، همانند درجات پوسیدگی دندان و سوختگی، درجات بالاتر از نظر عددی نشانگر شدت و حدت بیشتر مساله می باشد

پیش از درجه بندی توابها این نکته راهم یاد آور شوم که از نظر من کسی که زیر شکنجه جسمی و روانی ناگزیز از دادن اطلاعات می گردد در گروه توابین نمی گنجد

تواب درجه یک
این نوع تواب، اعلام توبه می کند ، مصاحبه می کند ، اطلاعات سوخته خود را میدهد ولی کسی را لو نمی دهد ، زندانبان و بازجو نمی شود خبر چینی سایر زندانیان را نمی کند

تواب درجه دو
اعلام توبه می کند ، مصاحبه و اعلام انزجار می کند ، اطلاعات زیادی میدهد که ممکن است به گیر افتادن اشخاص دیگری نیز بشود ولی همکاری عملی نمی کند ، زندانبان و بازجو نمی شود خبر چینی سایر زندانیان را نمی کند

تواب درجه سه
اعلام توبه می کند ، مصاحبه و اعلام انزجار می کند ، اطلاعات زیادی میدهد رفقای خود را لو میدهد و سرقرار هم حاضر میشود ولی زندانبان و بازجو نمی شود خبر چینی سایر زندانیان را نمی کند ، اگر هم ناچار از اینکار شوند به شکل سطحی و صوری اینکار انجام میدهند و دستگاه زندان جهت شکستن شخصیت او و تاثیر بر سایر زندانیان اورا بدینکار وادار می نمایند

تواب درجه چهار
اعلام توبه می کند ، مصاحبه و اعلام انزجار می کند ، اطلاعات زیادی میدهد رفقای خود را لو میدهد و سرقرار هم حاضر میشود و زندانبان و بازجوهم می شود و خبر چینی سایر زندانیان را هم می کند ، این نوع توابها توابیگری شان شبیه کار بسیاری از کارمندان عادی است که کاری را حسب وظیفه و دربرابر حقوق و پاداشی که می گیرند انجام میدهند و انگیزه چندانی برای کار کردن ندارند

تواب درجه پنج
این نوع تواب همه موارد تواب درجه چهاررا با شدت تمام و با افتخار وانگیزه بالا انجام میدهد بطوریکه حتی توابین درجه چهار نیز از دست او در امان نیستند ، در شکنجه جسمی و روانی سایر زندانیان شرکت می کند، تلاش می کند به بازجوها و مسئولین زندان اثبات کند که تنها شخص قابل اطمینان برای آنها اوست ، سعی بر پرونده سازی می کند و خوش رقصی خودشیرینی میکند و اینگونه توابها هستند که مسئولین بند دربسته و مشاور صدیق بازجویان و دستگاه اطلاعاتی میشوند

گفتنی است که همه موارد فوق الزاما دریک شخص وجود ندارد ، افرادی بوده اند که در مرحله بازجویی مقاومت خوبی کرده اند و در مراحل بعدی دچار فروپاشی شده اند و برعکس کسانی هم بوده اند که در مراحل اولیه همکاری کرده اند ولی بعد خود را یافته و کنار کشیده اند

اگر با این درجه بندی توابین موافق باشیم با درجات پنچگانه فوق چگونه باید برخورد کرد؟
آیامی توان بقول معروف همه آنها را به یک چوب راند و گفت همه توابها سرو ته یک کرباسند ؟
آیا میتوان همه آنها را قربانی دستگاه سرکوب دانست و بخشید و کارهایشان را فراموش کرد؟

به چند واقعه توجه کنید
شناسایی و دستگیری زندانی فراری و اعدام او
در سال شصت و شش یکی از زندانیان مجاهد بند چهار دربسته زندان تبریز بنام کاظم رهنما (این اسم واقعی است) که تلاش زیادی برای تواب واقعی شدن او صورت گرفته بود ولی صداقتش اثبات نشده بود درجریان مراجعه به بیمارستانی در خارج از زندان موفق به فرار از دست مامورین محافظش میشود. پس از فرار او اطلاعات و دادگاه انقلاب توابین مورد اعتماد را در گلوگاه های استان مستقر میکنند و پس از سه روز کاظم رهنما توسط توابین دریکی از پستهای ایست و بازرسی شناسایی و دستگیر میشود. کاظم رهنما در تابستان شصت و هفت درحالیکه تنها سه سال از محکومیت ده ساله اش باقی مانده بود اعدام شد و عامل شناسایی و دستگیریش در زمستان شصت و هفت از زندان آزاد گردید

گزارشات وتحلیل هایی که زندانیان را به پای چوبه دار میفرستد
درفاجعه هولناک تابستان شصت هفت در زندان تبریز بنا به محاسبه ای که در سالهای بعد صورت گرفت حدود هفتاد تن از زندانیان مجاهد اعدام شدند که چند تنشان از مامورین بند چهار بودند و در درجه بندی فوق آنها را میشود در رده های بسیار پائین توابین درجه چهار جای داد . تصمیم گیری اصلی در مورد آنها بر اساس گزارشاتی صورت گرفته بود که توسط توابین درجه پنج و چهار تهیه می گردید
تبدیل زندانی به بیمار روانی
یکی از زندانیان که خود از گروه توابین درجه چهار بود(اسمش را می گذارم عباسی ) پس از برگشت از مرخصی تشویقی چند روزه در سال شصت و پنج شنیده های خود از رادیوها را برای یک نفردیگر تعریف میکند و او نیز بلافاصله گزارش واقعه را به مسئول توابین میدهد . خشم مسئول توابین فوران می کند و این فوران خشم به تقوی (دادیاردادگاه انقلاب و بانی اصلی بند دربسته ) منتقل می شود و عباسی به فوریت مغضوب شده و به اسفل السافلین بند چهار پرتاب میشود و کتک و شکنجه جسمی و روانی دائمی خوراک هرروزه اش میشود. برخوردهایی که با او صورت می گرفت با زندانیان سرموضع نمی گرفت. ازدید توابین او یک خائن بود و به خاطر این خیانت و شاید هم به خاطر ناشی گری اش که درجه خلوص و صداقت توابین را باعمل ناشیانه اش در برابر خدایگان زیر سوال برده بود باید شدیدتر از زندانیان سرموضع و غیرتواب مجازات میشد. عباسی در عین حال دارای شخصیتی بسیار ترسوو ضعیف بود

یکی از شکنجه هایی که درمورد عباسی اعمال میشد این بود که هر چند روز یکبار پس از نیمه شب یکی از توابین در اتاق را بازمی کرد و میگفت عباسی پاشوبیا . عباسی پامیشد ومیرفت و درحالیکه در پشت سرش بسته میشد تواب می گفت حکم اعدامت آمده . پس از ساعتی عباسی دوباره به اتاق برگردانده میشد ، لرزان و گریان و تا صبح زیر پتویش آرام می لرزید و جرئت هم نمی کرد صدای گریه اش را بلند تر کند. پس از مدتی با هر باز شدن در اتاق عباسی رنگش می پرید و شروع به لرزیدن می کرد.عباسی پس از چندی عادت بدی پیدا کرد که شاید در زمره تیک های عصبی باشد ، عادتش این بود که ناخودآگاه انگشتش را توی دماغش می کرد و درحالی که ماتش می برد مشغول کاویدن دماغش میشد و حاصل را کف اتاق میریخت . این کار باعث اشمئزاز زندانیان میشد و توابین بالا نشین از بالای تخت به او دستور میدادند که اینکار را نکند و او می گفت چشم به بخشید ولی دقایقی بعد ناخود آگاه کارش را از سر می گرفت. سر این موضوع عباسی مکررا کتک میخورد و تنبیه میشد. یکی از تنبیه هایی که توابهای مبتکر برای شکنجه بیشتر او بکار برده بودند این بود که اگر پس از تذکر تواب مامور اتاق عباسی بازهم انگشت توی دماغ می کرد یک جفت جوراب را به دستهایش می پوشاندند و وادارش میکردند ساعتها درکنار دیوار اتاق بایستد و او بدون کوچکترین اعتراضی این وضع را تحمل می کرد و علاوه براو سایر زندانیان نیز که در جاهای خود نشسته بودند مجبور به تحمل این وضع بودند.بعضی روزها درتمام طول روز عباسی درحالیکه دستهایش در جوراب بودند ساکت سرجایش می نشست و فقط برای خوردن غذا و رفتن دستشویی می توانست جورابها را از دستهایش در بیاورد

شخصیت عباسی کاملا مضمحل شد وفروپاشید ، قیافه اش بیشتر به مرده شباهت داشت ، در هواخوری در خط خودش بدون اینکه سرش را تکان دهد و درحالیکه با نگرانی به زمین خیره شده بود مثل شبحی بی صدا قدم می زد ، کوچکترین صدایی از او خارج نمی شد نگاهش مات و گنگ بود. وقتی دستور آزادی او از بند چهار و انتقالش به بند سیاسی عمومی موسوم به بند سه گانه صادر شد و توابها که ظاهرا با او مهربان شده بودند به او گفتند آقای تقوی ترا بخشیده و قراره بری بند سه گانه او باور نداشت و بدنش به لرزه افتاده و رنگش زرد شده بود و فکر می کرد اورا برای اعدام می برند و با التماس بازهم خواهان بخشش بود
بعدها شنیده شد که عباسی به خاطر وخامت وضعیت روانیش چند ماهی در بیمارستان زندان بستری شده و دوزهای بالای داروهای روانگردان مصرف می کرده است. او بعدا آزاد شد ولی از سرنوشت بعدی اش خبری نیست
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چگونه می توان در مورد توابها قضاوت کرد؟
فراموش نکنیم که توابها از هر نوع و درجه ای قربانی دستگاه سرکوب و زندان هستند و این مسئولین دستگاه سرکوب هستند که مستحق مجازات هستند . ولی
آیا قربانی بودن انسان را از مسئولیت های مدنی ، انسانی و اخلاق معاف می کند؟
آیا انسان در مقام قربانی می تواند مدعی شود که اختیاری نداشته است ؟
تفاوت آنکه مقاومت کرده و آنکه در مقام تواب اعمال فوق را مرتکب شده چیست ؟

قضاوت دراین مورد بسیار دشوار است
بسیاری از توابین سابق هم اکنون به زندگی عادی برگشته و زندگی سالمی دارند. آیا اینها باید بخاطر اعمال دوره توابیتشان مستحق توبیخ و مجازات هستند؟

بنظر من عمده توابین درجه پنج و بخشی ازتوابین درجه چهار در اعمال شکنجه های جسمی و روانی سایر زندانیان مستقیم یا غیر مستقیم شرکت داشته اند و همچنین عملکردشان در اعدام بخش مهمی از قربانیان فاجعه ملی سال شصت وهفت موثر بوده است و به همین دلیل باید به عنوان ناقضین حقوق بشر پاسخگوی اعمالشان باشند

نویسنده یادداشت اول پرسیده بود که آیا اسامی توابینی که در مقاله قبلی (تست روانی ) مورد اشاره قرار گرفته بودند واقعی است یا نه؟ باید بگویم متاسفانه اسامی مذکور واقعی هستند ، کسانی که اسم شان به عنوان تواب در این یادداشتها برده شده اند همگی از توابین بسیار خشن درجه پنج بوده اند و لازم است روزی پاسخگوی اعمالشان باشند

بنظر من قربانی بودن دلیل معافیت از پاسخگویی نیست و اگر کسانی را بخاطر قربانی بودن از مسئولیت معاف کنیم ظلم بزرگی را درحق دیگرانی که قربانی این قربانیان بوده اند روا داشته ایم. ولی مسئولیت اصلی در هرحال متوجه متولیان دستگاه سرکوب می باشد

در عین حال کسانی که همه توابین را به یک چوب میرانند و توجهی به درجه بندی آنها ندارند توجه داشته باشند که داشتن انتظار قهرمانی از انسان زندانی انتظاری است عبث و خیالپردازانه که به ضد خودش تبدیل می شود. واقعی بینی و توجه به تفاوت های شخصیتی انسانها و شرایط دشواری که زندانیان سیاسی داشته اند از لوازم قضاوت عادلانه است
نظرشما چیست؟

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۴

تست روانی و طبقه بندی شخصیتی زندانیان


بند در بسته چهار همزمان سه ماموریت مهم را برعهده داشت

اول ، درهم شکستن روحیه مقاومت کلیه زندانیان سیاسی و ایجاد فضای رعب و وحشت در زندان
دوم ، تولید تواب واقعی
سوم ، منزوی ساختن زندانیان سر موضع

همانطور که قبلا توضیح داده ام کنترل این بند تماما در اختیار تشکیلات توابین بوده و مامور رسمی بند ، موسوم به وکیل بند , هم که غالبا یک پاسدار مفلوک بود فقط برای ثبت آمار و گزارش تعداد زندانیان در بند حضور داشت و مطلقا دخالتی در امور بند نمی کرد و بسیاری شان از تواب ها وحشت داشتند

تواب ها برای انجام ماموریت های سه گانه فوق با عملیات حساب شده ای اقدام به تست وضعیت روانی و شخصیتی زندانیان و به ویژه تازه واردین به بند می کردند تا اقدامات بعدی را برای تامین اهداف و ماموریتهای خود برنامه ریزی کنند و درعین حال خود عملیات را به نحوی انجام میدادند که مستقیما هم در خدمت تامین اهداف سه گانه فوق باشد.

به این داستان واقعی توجه کنید
-----------------------------------------------------------------------------------------------
یکی از شبهای سرد زمستان سال شصت و چهار است. ساعت ده شب با آویزان کردن یک سطل پلاستیکی درزیر لامپ که فضای اتاق را نیمه تاریک می کند اعلام خاموشی شده و همه در اتاق شماره سه درجای خود به خواب اجباری رفته اند . تواب مامور در طبقه سوم یکی ازتختها ودرجای خود چهار زانو نشسته و برای این که همه زوایای اتاق را به بیند تقریبا نیمی از بالا تنه اش را از تخت آویزان کرده است. جالب اینکه برای دیدن تخت های پائین تخت خود یک آئینه جیبی کوچک را در دستش گرفته و بایک مخفی کاری ناشیانه سعی بر دیدن زندانیان داخل تختها دارد. در اتاق سه در چهار متری سه تخت سه طبقه به سه دیوار تکیه داده شده است. طبقه سوم تخت ها به توابها اختصاص دارد . شش نفر از زندانیان در طبقات اول و دوم تختها خوابیده اند و پنج نفر دیگرروی زمین و در فضای بین سه تخت به هم چسبیده اند یعنی مجموعا یازده نفر زندانی. اینکه هرکسی در کدام قسمت اتاق بخوابد توسط توابها تعیین میشود. کف خواب ها باید برعکس هم بخوابند یعنی سرهر نفر باید درکنار پاهای بغلدستی باشد و هیچ دوسری نباید روبروی هم قرار گیرد. موقع خواب همه زندانیان یا باید چشم بند به چشم بزنند ، یا کلاه سرشان بکنند و یا سرشان زیر پتو باشد. فضا برای کف خوابها آنقدر کم است که حتما باید همه به پهلو بخوابند و کسی نمی تواند راحت به پشت دراز بکشد

تواب بالا نشین پس از شروع خاموشی حرکات زندانیان را زیر نظر گرفته وحرکات همه را به دقت در دفتر صد برگی گزارشات اتاق ، که تقریبا هر هفته یکی ازآنها پر میشود، می نویسد . اینکه چه کسی زود میخوابد و راحت می خوابد و چه کسی دیر میخوابد یا نمی تواند بخوابد و ناراحت است . اگرکسی زیادی جابجا بشود ابتدا تذکر دریافت می کند و در نوبت سوم از اتاق بیرون برده شده و درحیاط نگهداشته شده و دیر وقت به اتاق برگردانده میشود. یکی از هم اتاقی های ما که اسمش را دراینجا سعید می گذارم مشکل بیخوابی دارد و با وجود مصرف داروهای آرام بخش شب نمی تواند بخوابد و شروع خاموشی برایش شکنجه بزرگی است و مکررا سراین مساله با توابها برخورد پیدا کرده و دچار دردسرمیشود

ساعت حدود یازده شب است و تقریبا همه بجز سعید خوابشان برده است. ناگهان در اتاق با صدای وحشتناکی به ضرب لگد چند نفر از توابها باز میشود. شاید ده نفر از توابها با فریاد "پاشید برای بازرسی" وارد اتاق شده و فریاد کشان از تخت ها بالا رفته روی طبقه سوم تخت نشسته با فریاد و کوبیدن مشت بردر وتختها همه را وحشت زده از خواب بیدار کرده و دستور رفتن به حیاط بند میدهند و فریاد میکشند"به هیچ چیز دست نزنید، آثار جرم را از بین نبرید". تصور کنید در اتاقی سه درچهار متری که نیمی از فضایش را تختهای آهنی اشغال کرده اند یازده نفر زندانی گیج خواب و هاج و واج که نمیدانند چکار باید بکنند و ده نفر توابی که بالای تختها رفته و نعره می کشند و مشت می کوبند چه هنگامه ای برپاست . هرکس هر لباسی را که در آن بلبشو پیدا میکند بتن کرده و به طرف حیاط راه می افتد منهم کت کاموایی خودم را پیدا کرده و پشت و رو بتن می کنم ولی موفق به پیدا کردن کلاه (که در سرمای زمستان تبریز داشتنش از ضروریات است ) و کت رویی خودم نمی شوم . در داخل راهرو هم توابها به صف ایستاده و دالانی درست کرده اند که باید از میانشان رد شد و به حیاط رسید هریک متلکی می گویند . یکی می گوید تشکیلاتشون رو شده ، دیگری می گوید مبارزین سرموضع را نگاه کنید که چه ترسیده اند . یکی دیگر خبر از عدم تحمل ما می دهد و الخ

در حیاط ما را وادار میکنند در فواصل تقریبا دو متری ازهم روبه دیوار ایستاده دستهایمان را بلند کرده و روی دیوار یخ زده بگذاریم . برای هرزندانی یک نفر تواب اختصاص داده شده که پس از بازرسی بدنی دقیق ، درکنارش می ایستد و مواظب است که دستهایش را پائین نیاورده و سرش را برنگرداند. عملیات در پوشش ظاهرا موجه و قانونی "بازرسی" صورت می گیرد(زندانبانان هر زمان که لازم تشخیص بدهند می توانند کل بند و زندانیان را بازرسی بکنند ) و سعی بر کشف وسایل خلاف و آثاری از اقدام زندانیان برای ایجاد تشکیلات مخفی است. به مدت بیش از یکساعت توابین داخل اتاق همه وسایل ناچیز زندانیان را درهم ریخته و میشکنند و پاره می کنند و عربده های پیروزمندانه متظاهرانه میکشند . یکی فریاد می زند یک گزارش پیدا کردم ، آن یکی خبر از کشف یک چاقوی تیز میدهد و سومی فریاد یافتن قلم و کاغذش به هوا می رود وهمه دروغ. وسایل زندانیان عبارت است از دوعدد پتو برای هر نفر، تعداد محدودی لباس ، مسواک و خمیر دندان و حوله ، یک عدد کاسه و بشقاب ملامین یا پلاستیک با یک قاشق آلومینیومی و یک فنجان و احیانا فلاسک و جیره غذایی شامل قند وشکرو نمک و چایی و نان و یک جفت دمپایی پلاستیکی . در این عملیات بسیاری از فلاسک ها شکسته می شوند قاشقهارا به علامت پیروزی خم می کنند ، نمکها را می ریزند داخل قند و شکر و الخ. چوب نئوپان تختها را از جا می در آورند ، پتوها را پاره پوره می کنند و برای تکمیل عملیات و برای آزار دادن هم اتاقی ما سعید که بسیار عصبی است و قرص آرامبخش مصرف می کند لباسها و پتوی او را محکم گره می زنند تا اعصاب اورا هرچه بیشتر بهم بریزند

بازرسی تمام شده و برای ادامه عملیات توجیه دیگری لازم است . رئیس توابها و مسئول بند توابی است بنام حسین جوکار که عملیات را از اتاقک فرماندهی خود که به دخمه مشهور است هدایت می کند. یکی از معاونین او بنام بهرام طهمورث ابلاغیه فرماندهی عملیات را به زندانیان لرزان از سرمای شدید که در یک ساعت گذشته دستهایشان برروی دیواربوده اعلام می کند . "هرکس خسته شده می تواند به اتاق برگردد" . یازده زندانی منفرد روبه دیوار نمی توانند تصمیم جمعی بگیرند ، چون روح جمعی بینشان وجود ندارد. بنابراین هریک به تنهایی واکنش نشان میدهد. اعلام شرط پذیرش خسته شدن ، با توجه به فضا و حساسیت های زندانیان سیاسی شرطی است تحقیر آمیز و حساب شده که زندانیان را تحریک می کند. ابتدا صدای اعتراضی از چند نفر بلند میشود که با نهیب و هجوم توابها سرو صدا مهار میشود. دو نفر همان ابتدا اعلام خستگی کرده و به داخل اتاق برمی گردند. یک نفر دیگر که در اینجا اسمش را حسن می گذارم دستهایش را پایئن می اندازد و برمی گردد و به توابها اعتراض می کند و توابها در پاسخ به این نافرمانی چند نفری بر سر او می ریزند و کتکش می زنند ولی حسن اهل تمکین نیست و مقاومت می کند و حاضر نیست دوباره روبه دیوار ایستاده و دستهایش را روی دیوار یخزده بگذارد . توابها چند نفری درحال کنترل و مهار او هستند و بعد از چند دقیقه برای جلوگیری از سرایت مقاومت اوبه دیگران او را کشان کشان به داخل میبرند و رفتن او در ظاهر برای تشدید مجازات او است ولی درعمل مجبور میشوند اورا به اتاق برگردانند. او بدین طریق بر توابها غالب میشود. منهم که توسط چند نفر از توابها محاصره شده ام همچنان ایستاده ام و آنها تهدید می کنند که بدتراز حسن بامن رفتار خواهند کرد و باخنده وشادمانی می گویند دیدی چه بلایی بر سر رفیقت آوردیم؟ یکی دیگر از زندانیان شروع به مشاجره و مباحثه می کند . ساعت به یک بامداد میرسد و سرما شدیدتر میشود. توابها که خود از طولانی شدن عملیات و سرمای شدید خسته شده اند، در حیاط کشیک چند نفره دایر می کنند و هر چند نفر یک ربع در داخل بند خود را گرم می کنند و چایی میخورند و جایشان را با کشیک قبلی عوض میکنند . آنها سعی می کنند هریک از زندانیان را به تنهایی مجاب کرده و غائله را ختم کنند . چون علیرغم رسید ن به اهداف اولیه تا اینجا عملیات به ضررشان تمام شده است

یکی از توابها بنام تیمور علیزاده به من نزدیک میشود و با پوزخندی به من می گوید هنوز خسته نشده ای ؟ توهم خسته می شوی بالاخره ، قهرمان بازی را کنار بگذار. به چشمانش نگاه می کنم درعمق چشمانش جز خباثت و کینه چیزی دیده نمی شود. دلیل این کینه و خباثت را نمی فهمم. آیا انسان تحقیرشده ای است که انتقام حقارت خود را از من میخواهد بگیرد ؟ یا تصور می کند که اگر همه تا سطح او سقوط کنند شخصیت او ارتفاء یافته واحساس حقارتش تخفیف پیدا می کند ؟

توابها در این ماجرا سعی می کنند زبان خاص هرکس را یافته و با این زبان با او حرف بزنند، درمورد حسن خیلی زود متوجه شدند که با او با زبان خشونت باید حرف بزنند و اصلاح پذیر و قابل مذاکره نیست. یکی دیگر از زندانیان را باید با احترام باید برخورد کرد تا به راه بیاید و الخ.
در ساعت سه صبح من درحیاط تنها مانده ام و از سرما می لرزم و توابها نیازی به کشیک هم نمی بینند و همگی به داخل بند رفته و گاهی سرکی به حیاط می کشند . ساعت سه ونم علی افریگان می آید حیاط و به من می گوید چرا نمی آیی تو ؟ کسی به تو نگفته تو حیاط باشی تو خودت ترجیح داده ای که درحیاط بمانی . مسخره تر از این استدلال نمی شد کرد . بدین ترتیب ماجرای عملیات خاتمه می یابد . منهم احساس می کنم که از نظر روانی بر تواب ها غالب شده ام (هر چند ازنظر جسمانی دو عارضه مزمن سخت برای من به یادگار می ماند ، عفونت کلیه و سینوزیتی که به سینوزیت مزمن تبدیل می شود ) و این مسیر آینده مرا در بند چهار تا به آخر تعیین می کند

تواب ها تمام مراحل عملیات را به دقت در دفترشان ثبت کرده و بعد در چند جلسه به تحلیل و نتیجه گیری و طبقه بندی روانی و شخصیتی زندانیان می پردازند و گامهای بعدی را برنامه ریزی می کنند

تست روانی توابها برای خود زندانیان هم تست آموزنده ای بود ، هریک از زندانیان در سایه این تست می توانست توانایی ها و حتی خصوصیان پنهان خود و دیگران را به وضوح مشاهده کرده و ارزیابی کند. من این نتیجه گیری را در سالهای پایانی بند چهار کردم . وقتی ماجراهای چند ساله بند چهار را مرور می کردم متوجه شدم که تقریبا اکثر قریب به اتفاق زندانیان در طول مسیر خود در بند چهار تا حدود زیادی مشابه همان روشی که در آن شب سرد زمستانی پیش گرفته بودند عمل کرده اند. مثلا حسن به خاطر روش برخورد تهاجمی اش خیلی زود به مدت بیش از دو سال تبعید شد به زندان زاهدان. من شناختی که دراین ماجرا از خودم بدست آوردم این بود که آمادگی برخورد تهاجمی و فیزیکی را ندارم و سودی دراین کار نمی بینم ولی می توانم به مدت طولانی شرایط سخت را تحمل کنم و از نظرروانی و منطقی طرف را وادار به تسلیم کنم

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴

زندانی سیاسی و تجدید نظر در مواضع : 5 احتمال


آقای مهدی پرتوی برای توده ای ها شخصیت بحث برانگیزی است : او بینانگذار سازمان مخفی نوید ، عضو کمیته مرکزی وهیئت سیاسی و مسئول سازمان مخفی حزب پس از انقلاب است. پس از دستگیری سران حزب در سال های شصت ویک و شصت ودو و نمایشات تلویزیونی آن سالها بسیاری از توده ای ها مهدی پرتوی راعامل ضربه دوم به سازمان حزب دانسته و معتقدند که همکاری وی با دستگاه اطلاعاتی علت اصلی این ضربه بوده وعلاوه براین تواب شدن وی و همکاری اش با بازجویان نیزاز عوامل تسلیم و شکست سایر افراد توده ای در زندان بوده است. در سال هفتادو هشت آقای عمویی، از بازماندگان رهبری این حزب، در مصاحبه ای با روزنامه عصر آزادگان( به مسئولیت ماشاله شمس الواعظین) رفتار مهدی پرتوی در زندان را از عوامل فروپاشی حزب بر شمرد. آقای پرتوی هم بلافاصله اقدام به جوابگویی نمود . منهم برمبنای جوابیه ایشان موقع را برای طرح مساله " تجدید نظر در مواضع فکری وسیاسی " مغتتنم شمرده و در مقاله ای نسبت به طرح این مساله پرداختم و آنرا برای چاپ در اختیار خود شمس الواعظین قراردادم . ولی آنها مقاله را چاپ نکردند و پس از سه هفته از آن تاریخ هم روزنامه عصر آزادگان توقیف شد
اکنون از آنجا که تحلیل ارائه شده لازم است در اینجا آورده شود عین همان مقاله را بدون هیچگونه تغییری درهمین جا درج میکنم
--------------------------------------------------------------------------------------------
اول آذر هفتادو هشت

زندانی سیاسی و تجدید نظر در مواضع :5 احتمال

آقای عمویی در مصاحبه ای با روزنامه عصر آزادگان (آبان هفتاد و هشت) " شیوه رفتار آقای پرتوی درزندان " را در فروپاشی سال شصت و دو حزب توده ایران موثر دانسته است. آقای مهدی پرتوی نیز در واکنشی فوری و عجولانه به این دیدگاه در جوابیه ای ( عصر آزادگان بیست و شش آبان هفتاد و هشت)اظهارات آقای عمویی را " تحریف حقایق تاریخی " قلمداد نموده و ضمن متوجه ساختن مسئولیت فروپاشی حزب به آن گروه از اعضاء کمیته مرکزی که قبل از وی در بهمن ماه سال شصت ویک بازداشت شده بودند استدلالهایی کرده که از زوایای مختلف قابل بررسی است

نوشته حاضر نه درصدد کشف " حقایق تاریخی " است ونه میخواهد مسئولین فروپاشی حزب توده ایران را شناسایی و معرفی کند و نه قصد دفاع از شخص یا گروه خاصی را دارد، بلکه هدف بررسی معضل مسئولیت گریزی و توجیه گرایی مبارزین سیاسی شکست خورده و تحلیل آسیب شناسانه موضوع سابقه داری بنام "تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی " است

--------------------------------------------------------------------------------

برخی از محورهای " جوابیه " آقای مهدی پرتوی از این قرارند
آقای مهدی پرتوی در مواضع فکری و سیاسی گذشته خود تجدید نظر کرده است
به آقای مهدی پرتوی "افترا" زده شده و بدنام است
آقای پرتوی به آقای عمویی " بخاطر تحمل دهها سال زندان و پافشاری برآرمانهای خیرخواهانه " احترام قائل است
آقای پرتوی سالها " سکوت " کرده و " همه اتهامهای ناروا" را تحمل نموده ودر "جوابیه " نیز قصد دفاع ازخود را ندارد
آقای پرتوی پس از دستگیری در اردیبهشت ماه سال شصت ودو دراولین بازجویی ها مقاومت می کند ، اما مشاهده تسلیم و شکست رهبران حزب کاخ آرزوهایش بر سرش خراب می شود

ازجوابیه تلویحا چنین بر می آید که آقای مهدی پرتوی هنوزهم آرمانهایی را که حزب توده ایران حامل و مبلغ آنها بوده خیرخواهانه میداند و از نظر او مقاومت زندانی در برابر بازجو ارزشمند است ، تاثیر " شیوه رفتار" او در فروپاشی حزب افترا و تهمتی بیش نیست و علاوه براین ایشان از تحریف حقایق تاریخی و ناسزا گویی به کسی که درمواضع خود تجدید نظر کرده است مکدر و آزرده خاطر میشوند. خلاصه کلام اینکه آقای پرتوی به تعریف خودش انسانی است خیرخواه ، آرمانگرا و طرفدار صداقت و مقاومت و مخالف جزمیت و افترازنی

اما خواننده جوابیه انتظار دارد شخصی با سوابق آقای پرتوی نکات مهمتری را درجوابیه مطرح می کرد که به سهو و با عمد مسکوت مانده اند. مثلا

آقای پرتوی کی ، کجا ، چگونه و تحت چه شرایطی در مواضع نظری و سیاسی خود تجدید نظر کرده است؟
آقای پرتوی چه شیوه رفتاری را در زندان در پیش گرفته بوده که بخاطر آن در معرض افترا ، اتهام و بدنامی قرار گرفته است؟
آقای پرتوی چرا قصد دفاع از خود را ندارد و به چه دلیل سالها "سکوت" کرده و همه " اتهامهای ناروا " را تحمل نموده است؟

-------------------------------------------------------------------------

تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی

هر انسانی با هر ایدئولوژی ، فکر و اندیشه ای حق دارد در مواضع فکری و سیاسی خود تجدید نظر لازم را بکند و هیچکس حق ندارد به خاطر اینکار متعرض او گردد. این حکم در مورد آقای پرتوی نیز صادق است

اما " تجدید نظر در مواضع " دقیقا به چه معناست ؟
به تعریفی میتوان گفت : تجدید نظر در مواضع عبارتست از نقد آزادانه و آگاهانه مواضع فکری و سیاسی موجود و اتخاذ مواضع جدید به اختیار. چنین تجدید نظری یک شبه رخ نمیدهد و معمولا حاصل یک فرایند بسیار پیچیده و طولانی است

اگر این تعریف را بپذیریم جا دارد بار دیگر از آقای پرتوی پرسیده شود که وی کی ، کجا و چگونه در مواضع فکری و سیاسی خود تجدید نظر کرده است ؟
آیا در سلول انفرادی و باوجود بیم شکنجه و اعدام و حداقل میل کاملا طبیعی " رهایی " میتوان به اختیار یا آزادانه به نقد مواضع فکری و سیاسی نشست؟

آقای مهدی پرتوی بیش از هرکس دیگری با این واقعیت آشناست که چگونه متولیان دستگاهها تواب سازی (که اینروزها بخش بسیار کوچکی از شاهکارهایشان علنی میگردد) با استفاده از ابزارهای فوق الذکر اراده و شخصیت قربانیان خودرا درهم شکسته و آنها را به
تجدید نظردر مواضع فکری و سیاسی وادار میکنند. ایشان می توانند تعریف کنند که در زندانهای سیاسی دهه شصت و هفتاد فردی که درمواضعش " تجدید نظر" می کرد "تواب" نامیده میشد و اینکه در دهه تاریک شصت از نظر برادران تواب ساز تجدید نظر لفظی و ظاهری در مواضع به تنهایی برای پذیرش " توبه " کافی نبوده و قربانیان آنها باید "صداقت" خودرا عملا "اثبات" میکردند

آقای پرتوی جهت تنویر افکار عمومی می توانند توضیح دهند که "اثبات صداقت" حسب حال هر زندانی سلسله اعمال متنوعی را شامل میشود که از تخلیه اطلاعاتی کامل ، شرکت در نمایشهای تلویزیونی اعتراف و اعلام انزجار نسبته به اعمال و افکار گذشته آغاز شده و تا خبرچیینی و شرکت در عملیات بازداشت ، بازجویی و شکنجه همفکران سابق و زدن تیرخلاص و حمل جسد اعدام شدگان را در برمی گیرد. اینکه قربانی در مراتب فوق تا چه مرحله ای پیش برود وبه عوامل متعددی ازجمله میزان فشار وارده ، درجه استحکام شخصیتی و هشیاری فرد زندانی بستگی دارد

از آنجا که آقای پرتوی زمان ، مکان ، چگونگی و شرایط " تجدید نظر در مواضع فکر و سیاسی " خود را روشن نساخته است ، چند احتمال را میتوان مورد بررسی قرارداد


احتمال اول
آقای پرتوی دیرزمانی پیش از بازداشت ( در اردیبهشت سال شصت و دو) در مواضع خود تجدید نظر کرده بوده و تنها اعلان آن در زندان صورت گرفته است. اگر این احتمال درست باشد ادامه فعالیت تشکیلاتی آقای پرتوی ، بعنوان عضو کمیته مرکز و هیئت سیاسی و سازمان مخفی ، پس از تجدید نظر در مواضع را چگونه باید تفسیرکرد. دریک تفسیر خوشبینانه شاید بتوان گفت آقای پرتوی شجاعت لازم برای گسستن از یاران و رفقای سابق را نداشته و بازداشت و انزوای سلول انفرادی این امکان را برایش فراهم ساخته و او دلیلی ندیده در آتشی بسوزد که بدان اعتقادی ندارد. اما در تفسیری کمتر خوشبیینانه نظریه همکاری اگاهانه و عامدانه وی در قبل و بعد از بازداشت با نیروهای اطلاعاتی برای متلاشی ساختن تشکیلات حزب توده تقویت می شود

احتمال دوم
آقای پرتوی تا لحظه دستگیری بر مواضع خود باقی بوده و در بازجویی های اولیه مقاومت هم میکند، اما پس مشاهده درهم شکستن اراده و مقاومت آقای کیانوری در زیر شکنجه وشنیدن " اعترافات تکان دهنده و پوزش خواهانه رهبران " (از متن جوابیه) ، که حاصل فعالیت های شبانه روزی تواب سازان در فاصله بین دوضربه بود، به یکباره " کاخ بلند آرزوها و آرمانهای خیرخواهانه " برسرش خراب شده و ازآن "جز ویرانه ای از سرافکندگی و پشیمانی" برجای نمی ماند . و این امر نهایتا بدانجا می انجامد که آقای پرتوی به تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی اش می پردازد

اگر این احتمال را که (که درعین حال توجیه تلویحی آقای پرتوی در جوابیه هم هست) بپذیریم ، لاجرم باید قبول هم بکنیم که آقای مهدی پرتوی (عضو کمیته مرکزی و هیئت سیاسی و مسئول سازمان مخفی) تا زمان دستیگیری از آنچه در "جوابیه" از آنها به عنوان موارد اتهامی حزب ، "اعترافات تکان دهنده رهبران" و اعمال خلاف قانون حزب یاد می کند تا بدانجا بی خبر بوده که آگاهی ناگهانی از آنها چنان ضربه ای به او وارد می کند که کاخ آرزوهایش به یکباره فرو ریخته و مواضع فکری و سیاسی و شخصیت وی زیر آوارمدفون میشود. اما با توجه به این که بخش عمده موارد اتهامی حزب به سازمان مخفی تحت مسئولیت ایشان مربوط میشد ، پذیرش این احتمال منطقی بنظر نمی رسد

احتمال سوم
آقای پرتوی تا لحظه دستگیری برمواضع خود باقی بوده و "کاخ بلند آرمانها و آرزوهایش" نیز بر شالوده مواضع مذکور سربه فلک می سائید. استحکام این "کاخ بلند" و مواضع زیربنای آن تا بدان اندازه بوده که ، پس از بازداشت کیانوری و بخش عمده رهبری حزب در بهمن ماه سال شصت ویک ، آقای پرتوی بدون توجه به ظرفیت محدود انسانها در برابر شکنجه های جسمی و روانی طاقت فرسا و بدون اندک اندیشه ای در مورد امکان شکستن مقاومت رهبران زندانی ، به قهرمان سازی از آنها می پردازد وبدون انجام تدابیر امنیتی لازم برای خارج ساختن سازمان تحت مسئولیت خود از زیر ضربه قریب الوقوع به خواب زمستانی فرو میرود

آقای پرتوی که از لحاظ روانی و اعتقادی به شدت وابسته و نیازمند قهرمان ساخته خود بود ، پر به آسمان می کشید اگر منتشر میشد که کیانوری ، عمویی و دیگر رهبران زندانی زیر شکنجه مرگ را پذیرا شده اند بدون اینکه لب بگشایند وسرفرود آورند ، چرا که در این صورت تبدیل به اسطوره های قدسی و دست نیافتنی میشدند و برای مدتهای مدید سرمایه روانی لازم را برای ادامه فعالیت شهید پرستان فراهم می آوردند و امثال آقای پرتوی می توانستند برگهای برنده شهدای خود را در بازار سیاست یکی پس از دیگری در برابر رقبا و رفقای نیازمند قهرمان و اسطوره رو کنند. چه بسا آقای پرتوی چنین آرزویی هم داشت و متاسف بوده که چرا رهبران حزب همانند اعضاء سازمانهای چریکی به سیانور مسلح نشده بودند تا در همان بدو گرفتاری به درجه رفیع شهادت نائل آیند

اما سیر وقایع مطابق آرزوهای آقای پرتوی پیش نرفت . رهبران شاخص حزب شکنجه های جسمی و روانی سنگین را ( به تائید آقای پرتوی درجوابیه ) تاب نیاوردند ، سر فرود آوردند ، لب گشودند و با چهرهای درهم شکسته و شخصیت های فرو ریخته در برابر دوربینها تلویزیونی بر زبانشان سخنانی جاری شد که بدترین دشمنانشان هم انتظارش را نداشتند

حال تصور کنیم حال و روز آقای پرتوی را که پس از زندانی شدن بجای قهرمانان اسطوره ای ، که در راهروهای زندان با گامهای استورا گام برمیدارند و بازجوها و زندانبانان از نگاه کردن درچهره پر هیبت و باصلابت آنها می هراسند و از مسیر نگاههای نافذشان می گریزند ، با انسانهای درهم شکسته ای روبرو میشود که برای قضای حاجت نالان بر زمین می خزند و بجای دعوت به استواری و پایمردی او را به تسلیم و دادن اطلاعات فرا می خوانند . آقای پرتوی هم که همه زندگی و سرمایه عمر خود را در طبق اخلاص تقدیم قهرمانان و بت های خود کرده و رویاهای فراوانی درخیال خود پرورانده بود، با مشاهده این وضعیت حال قمار باز پاک باخته ای را پیدا می کند که علاوه بر از دست دادن همه چیز و آوار شدن کاخ آرزوها برسرش ، جسم و جانش نیز درمعرض شکنجه های مرگ بار قرا می گیرد و از آنجا که دارای شخصت مستقلی نیست و استواریش را از بت ها و قهرمانانش اخذ میکرده ناگهان در خلاء رها میشود و این جدایی از پایگاه روانی به فروریختن و اضمحلال شخصیت وی منجر می گردد. در چنین شرایطی ، او علاوه بر اینکه میخواهد جسم و جان خود را نجات دهد میل شدیدی به انتقام گیری از مسببین سرافکندگی و فرو ریختن آرزوهایش نیز دارد ، اما از آنجا که توانایی رویا رویی با قوه قاهره ای که اورا در چنگال گرفته ندارد تمام کینه و حس انتقام جویی خود را متوجه کسانی میسازد که نتوانسته اند نقش قهرمانی را مطابق تصویر رمانتیک و ذهنی او ایفا کنند و خود نیز همچون او قربانی این قوه قاهره شده اند.این انتقام گیری چنان شدید و کینه توزانه بود که دوربین ها نیز از ضبط آن شرم داشتند و شاید هم به همین دلیل است که آقای پرتوی میل به سکوت دارد. اگر این احتمال را به پذیریم میتوان گفت شخصیت فرو ریخته آقای پرتوی برای ترمیم خود و توجیه شیوه رفتارش در زندان نیازمند پوشش مناسبی است که با توسل به "تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی " فراهم میشود ، اما این پوشش و توجیه فقط میتواند خودر اورا فریفته و قانع کند

احتمال چهارم
آقای پرتوی اساسا و از ابتدای ورود به فعالیت سیاسی-تشکیلاتی فاقد مواضع فکری و سیاسی بوده و انگیزه اصلی وی در پیوستن به یک حزب سیاسی دارای برنامه و پشتوانه دستیابی به قدرت سیاسی چیزی غیر از مواضع فکری و سیاسی می باشد و "کاخ بلند آرزوهای" وی نیز کاخی است کاملا شخصی که درجهت ارضاء و تشفی آرزوها و تمایلات قدرت طلبانه و شورشگرانه بر افراشته شده است. دراینجا نیز همانند احتمال سوم آقای پرتوی پس از زندانی شدن و مشاهده اضمحلال جسمی و روانی شخصیت هایی که پایه ها و ستونهای کاخ رویایی وی بودند خود را پاک باخته دیده و و به فکر نجات تنها چیز ارزشمند باقی مانده برایش که همانا جان شیرین باشد می افتد. اما نجات جان شیرین در میان مخمصه ای چنین دهشتناک ، آسان و ارزان بدست نمی آید و بهایی بسیار گزاف و سنگین دارد که درجوابیه با عناوینی از قبیل اتهام های نا روا ، بدنامی و ناسزا از آن یاد میشود که گویا روح آقای پرتوی را می آزارند. تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی دراین حالت نیز تنها پوشش و توجیه ظاهرا آبرومندانه شیوه رفتار و اعمال ناشی از شکست و فروپاشی شخصیت زندانی سیاسی می باشد


احتمال پنجم
آقای پرتوی تا پیش از دستگیری بر مواضع خود باقی بوده و پس از زندانی شدن نیز در مواضع فکری وسیاسی وی تغییری به وجود نمی آید، اما او برای گریز ازشکنجه ، سلول انفرادی و اعدام مجبور میشود "تقیه" کرده و به ظاهر در مواضعش تجدید نظر نماید اما برای یک فعال سیاسی د رحد و اندازه وی این شیوه گریز در کوتاه مدت نمی توانست سودو نتیجه عمل درپی داشته باشد و تواب سازان خواهان "اثبات صداقت در عمل" میشوند و از اینجاست که آقای پرتوی همانند اسیری مسلوب الاختیار مجبور به اعمالی میگردد که از آن به عنوان "شیوه رفتار آقای پرتوی در زندان" یاد میشود و از آنجا که تهدید اعدام مثل شمشیر داموکلس بر بالای سرش آویزان میماند وی ناچار از ادامه همکاری با صاحبان جانش می گردد. یعنی ترس از شکنجه و مرگ موجب میشود آقای پرتوی علیرغم اعتقادش تسلیم قوه قاهره ای شود که سلطه اش را برتمام ابعاد شخصیت او می گسترد و به هرکاری که بخواهد وادارش می سازد. در پایان این ماجرا خود آقای پرتوی نیز نیم تواند تشخیص دهد که به چه چیزی اعتقاد دارد و به چیزی اعتقاد ندارد و اعمالی که انجام میدهد از کجا سرچشمه می گیرد

----------------------------------------------------------

اگر در بررسی نحوه تجدید نظر در مواضع زندانی سیاسی بطور اعم و آقای پرتوی بطور اخص احتمالات پنجگانه فوق را از نظر منطقی امکان پذیر بدانیم ، میتوانیم نتیجه گیری کنیم که از میان پنچ احتمال پیشگفته فقط در احتمال اول است که تجدید نظر در مواضع فکری و سیاسی صورت می گیرد و در چهار احتمال دیگر آنچه که رخ میدهد یا تسلیم ، شکست و فروپاشی شخصیت بوده و یا گریز ازپذیرش مسئولیت اعمال و نتایج آن در شرایط مشخص. در حالت اول نیز از آنجا که شخص تجدید نظر کننده در مواضع بجای علنی ساختن تغییر عقیده خود و تلاش برا اقناع دیگران راه مخفی کاری و متلاشی ساختن سازمان را در پیش میگیرد بنا به تعبیر رایج در ادبیات سیاسی ( به تعبیر بدبینانه ) "خائن" محسوب میشود و اگر چنین شخصیتی از یاران و رفقای سابق خود ناسزایی نیز بشنود بخاطر تجدید نظر در مواضع نیست بلکه بخاطر شیوه عمل پس از تجدید نظر در مواضع است

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۴

توبه و تواب در زندانهای جمهوری اسلامی

آغاز
از عناصرمتشکله مهم زندانهای جمهوری اسلامی در دهه شصت عنصر " تواب " است . به جرات می توان گفت که در این دوره زندانی یافت نمی شد که اکثریت زندانیانش " تواب" نباشند. تواب کیست و توابها چرا و چگونه به وجود آمدند ؟ فرایند " توبه "چیست ؟ یک چریک یا مبارز سیاسی چگونه تواب میشود ؟ آیا زندانی سیاسی می تواند توبه کند ؟ انواع توابها کدامند؟ در این نوشتار سعی می کنم باب کند و کاو در این موضوعات را باز کنم.

درآغاز دهه شصت زندان ابزاری بود که ابتدا برای مهار جریان مبارزه مسلحانه "مجاهدین خلق" و سایر گروههای همراه این سازمان بکار گرفته شد . پس از ماجرای سی خرداد شصت ، طی چند هفته هزاران نفر در سراسر کشور دستگیر و زندانی شدند و بخش قابل توجهی از دستگیرشدگان به سرعت تیر باران گردیدند . موج وسیع دستگیری ها تا پایان تابستان همان سال با شدت ادامه داشت که تا پایان سال شصت و کشته شدن مرکزیت داخلی مجاهدین خلق ( موسی خیابانی و همراهانش ) بتدریج فروکش نمود.
در ماههای نخست سرکوب حرکت مسلحانه ، که ابعادش از مبارزه با جریان مسلحانه فراتررفته و کلیه گروههایی را که " محارب " تشخیص داده میشدند در بر گرفته بود ، وظیفه دستگاه سرکوب و زندان جمع آوری و امحاء فیزیکی و اعدام فوری " محاربین " و هوادارانشان بود و کمتر به تخلیه اطلاعاتی وامحاء شخصیتی دستگیر شدگان پرداخته می شد. در آن زمان بسیاری از دستگیر شدگان بدون آنکه هویتشان را افشاء کنند به استقبال جوخه اعدام میرفتند . در تابستان سال شصت هرشب در تلویزیون تصاویری از دستگیر شدگان پخش میشد و طی برنامه گفته میشد این عده در جریان درگیری خیابانی دستگیر شده اند و از "اطلاعات سی و شش میلیونی " خواسته میشد در تعیین هویت آنها همکاری کنند.

پس از مهار مبارزه مسلحانه و وارد شدن ضربات سنگین بر پیکر سازمانها و گروههای مخالف، دستگاه زندان و سرکوب فرصت یافت که به تخلیه اطلاعاتی کامل و امحاء شخصیت زندانیان بپردازد و با پیشرفتها و موفقیت هایی که در این مورد حاصل شد کم کم متولیان امر دریافتند که این روش بسیار سودمندتر ، نتیجه بخش تر و لذت بخش تر از روش محو فیزیکی مخالفین می باشد. بدین ترتیب بود که جریان تواب سازی آغاز گردید و تدریجا به خط اصلی دستگاه سرکوب و زندان تبدیل شد.

توبه و تواب

توبه و تواب واژه های قرآنی هستند. شخص گناهکار ، که به واسطه اعمال خلافش از خداوند دور شده و به ابلیس نزدیک شده است ، پس از درک گناه خود شرمسار گردیده و برای اعلام شرمساری بسوی خدای خود برمیگردد و تواب می شود ( اتوب الیک ). برگشت به سوی خداوند رحمان و رحیم بجز ترک گناه شرط دیگری ندارد ، در سنت ایرانی ریختن آب توبه برسر گناهگاری که توبه می کند بیانی است سمبلیک از شسته شدن گناهان و شروع زندگی جدید.

جریان توبه در مبارزه سیاسی از گونه دیگری است . یک مبارز سیاسی یا یک چریک در کشوری مثل ایران خود را نه در برابر خدا ، بلکه در برابر نظام و حکومتی می بیند که یا باید ساقط شود و یا طوری تغییر یابد که از نظر او قابل قبول باشد و مبارزه با آن برایش ارزش مهمی تلقی میشود. چنین فردی وقتی بدام همین حکومت بیفتد چه میتواند بکند ؟ یا باید مقاومت آشکار و علنی کرده و از اعتقادات و اعمال خود دفاع بکند ، یا تسلیم شده و توبه نماید و یا تظاهر به توبه کند وضعیت چهارمی نیز وجود دارد که زندانی نه توبه آشکار کند و نه دفاع آشکار. هریک از وضعیت های چهارگانه فوق با عناوین زیر در زندانهای جمهوری اسلامی مشخص می شدند : سرموضع ، تواب واقعی ، تواب تاکتیکی و منفعل.
زندانیانی که وضعیت اول را برمی گزیدند درصورت تعلق به سازمان مجاهدین یا گروههای دیگری که محارب شناخته می شدند در سالهای شصت و شصت و یک به سرعت تیرباران میشدند . کسانی که وضعیت های دیگر را انتخاب می کردند شرایط بسیار پیچیده ای را پیش روی داشتند و کوچکترین خطایی می توانست وضعیت آنهارا تغییر داده و در معرض خطر نابودی قرار دهد.

به نظر میرسد در جریانی که نام توبه واقعی برآن گذاشتم ، عمل توبه نوعی واکنش دفاعی روانی است که درجریان آن بخش ناخود آگاه ذهن زندانی طی فرایندی بسیار پیچیده بر بخش خود آگاه ذهن تغییراتی را تحمیل و اعمال میکند که در نتیجه آن زندانی خود را با انتظارات و ارزشهای زندانبان منطبق می سازدو بدین طریق از زیر فشار بارسنگینی که بر او وارد می شود رهایی می یابد. د رجریان توبه تاکتیکی نیز زندانی خودرا با خواست های زندانبان منطبق می سازد اما این انطباق ، برخلاف جریان توبه " واقعی " ، با هشیاری و آگاهی کامل صورت می گیرد. یعنی در این حالت زندانی نسبت به فشار سنگین و خطرناکی که براو وارد می شود آگاهی کامل دارد و میداند که این فشار ممکن است زندگی او را بر باد دهد، و یا میداند که او تحمل این فشار را ندارد و یا اصلا میل و انگیزه ای برای تحمل اینگونه خطر ها و فشار ها نداردو لذا با آگاهی کامل نقشه میکشد و با همرنگ ساختن خود با زندانبان اورا فریب میدهد. یعنی هم در توبه تاکتیکی و هم در توبه " واقعی" زندانی زندانبان را فریب میدهد ، اما در توبه " واقعی" علاوه بر فریب زندانبان ، خود زندانی نیز فریب میخورد.


توبه تاکتیکی
از آنجا که نظام ولایت فقیه خود را نایب امام زمان میداند و دشمنی با خود را دشمنی با پیامبر و خدا تلقی می کند و آنها را " محارب با خدا و رسول خدا " و " مفسد فی الارض " می نامد ، طبعا انتظار دارد دشمنانش اگر انتظار بخشوده شدن و زنده ماندن دارند توبه کنند و به دامن اسلام باز گردند و این برگشت قاعدتا باید به دامن ولی فقیه و کارگزاران وی باشد و در زندان این بازجوها و زندان بانان هستند که نقش خداوند را ایفا می کنند و آنها هستند که باید توبه زندانی بپذیرند. پس از درهم شکسته شدن مقاومت آشکار اکثریت زندانیان در برابر ضربات مرگبار دستگاه اطلاعاتی و زندان جمهوری اسلامی درنیمه دوم سال شصت جریان " توبه تاکتیکی " زندانیان و به ویژه مجاهدین خلق آغاز شد. در این دوره بسیاری ا ززندانیان هوادار مجاهدین و گروههای مشابه به محض ورود به زندان جامه توبه برتن کرده و بدل به تواب شده و" همکاری " با مامورین را آغاز میکردند . این توابین به تدریج کنترل زندانها برعهده گرفته ونقش دو سویه ای را بازی می کردند. دستگاه سرکوب ابتدا فریب توبه تاکتیکی را خورد و کار را تمام شده دید و با شوهای تلویزیونی و مطبوعاتی مارش پیروزی بر جبهه " کفر و نفاق " را به صدا درآورد. اما در واقع ماجراهای دیگری در حال تکوین بود. مجاهدین خلق تحت پوشش توبه تاکتیکی اقدام به ایجاد تشکیلات مخفی بین هواداران زندانی خود نموده وارتباط فعالی را با این تشکیلات برقرار ساختند. این تشکیلات تقریبا در اغلب زندانهای اصلی و بزرگ ایجاد شده بود و گستردگی آن بسیاری از هواداران این سازمان را دچار خود بزرگ بینی و خود شیفتگی نموده بود، به نحوی که سازمان خود را قادر مطلق می پنداشتند و بر این باور بودند که سازمان هروقت اراده کند میتواند آنها را از زندان خارج ساخته و مجددا به صفوف خود وارد کند. این وضعیت تقریبا تا اوایل سال شصت و دو ادامه داشت و طی این مدت تعداد قابل توجهی از اینگونه توابین از زندان آزاد شده و مجددا در ارتباط با سازمان مجاهدین به فعالیت پرداخته بودند.
طی این مدت دستگیری مجدد تعدادی از کسانی که به عنوان تواب از زندان آزاده شده و مجددا به فعالیت پرداخته بودند حساسیت اطلاعات و دادگاه انقلاب و بازجویان را برانگیخته و باعث شد حسن نیت و صداقت توابین زیر علامت سوال برود . با فشار مضاعفی که در جریان بازجویی ها به توابین دستگیر شده وارد آمد بخشی از آنها اطلاعاتی را در مورد تشکیلات داخل زندان در اختیار باز جویان گذاشتند . این سرنخ ها و اینکه درهرحال بخشی از توابین توبه شان تاکتیکی نبوده و همکاری واقعی با دستگاه اطلاعاتی و زندان داشتند و اطلاعات و اخبار زندان را مرتب گزارش می کردند به تدریج متولیان امر را متوجه وجود تشکیلات داخل زندان نمود.

تلاش برای واقعی کردن توبه
دستگاه اطلاعات و زندان از فریبی که به واسطه تواب نمایی زندانیان خورده بود برآشفت و در سال شصت ودو اقدام به متلاشی ساختن تشکیلات داخل زندان مجاهدین نموده و مسئولین اصلی را تیرباران کرد و چون درآن مقطع نمی توانست به امحاء فیزیکی همه زندانیان اقدام کند ، با تجربه ای که به واسطه همکاری زندانیان تواب اندوخته بود در صدد برآمد علاوه بر انتقام از مدعیان توبه جریان توبه تاکتیکی را به هر نحو ممکن به توبه واقعی تبدیل کند.

این تصمیم در زندانهای مختلف به روشهای گوناگونی به اجراء درآمد و نمودهای متفاوتی یافت که به شرایط محلی وابسته بود. شکل نهایی این تصمیم در زندان تبریر برپایی بند دربسته شماره 4 بود که در یادداشتهای دیگر به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد.

نتیجه اقدام فوق این بود که زندانیان مجاهد که باردیگر در معرض خطر قرار گرفته بودند مجددا اظهار توبه و ندامت کرده و مدعی شدند که این بار "واقعا" توبه کرده اند. ولی دادگاه انقلاب و اطلاعات که هشیارتر از قبل شده بودند واقعی بودن این توبه جدید را باور نداشتند و خواهان اثبات عملی آن بودند. در این راستا دادگاه انقلاب به سازماندهی " توابین واقعی " اقدام نمود تا بدینوسیله بار دیگر ، و این بار بطور کامل و واقعی ، بر زندان مسلط گردد.
وظیفه اصلی تشکیلات توابین ، که بخش عمده اعضاء و مسئولین آن همان اعضاء سابق تشکیلات زندان بودند ، عبارت بود از عمل کردن به عنوان چشم ، گوش و بازوی دادگاه انقلاب و اطلاعات در میان زندانیا (اعم از مجاهد و غیر مجاهد) و تلاش برای وادار ساختن زندانیان به " مصاحبه " و اظهار ندامت علنی مجدد. "مصاحبه" عمدتا به خواندن انزجار نامه ای درمسجد زندان و دربرابر زندانیان اطلاق میشد که طی آن زندانی تشکیلات داخل و خارج زندان را مجددا محکوم میکرد و خود را شخصی فاقد فکر و اندیشه معرفی می نمود که بخاطر مسائل و عقده های شخصیتی وارد تشکیلات شده بود.
در این مرحله دستگاه اطلاعات و زندان موفق شدند با استفاده از تشکیلات توابین و فضای رعب و وحشت و یاس و سرخوردگی تقریبا کلیه زندانیان هوادار مجاهدین را وادار به مصاحبه و ابراز ندامت و انزجار نمایند. اما بتدریج این عقیده شکل گرفت ه این مصاحبه ها با تصمیم قبلی و گروهی زندانیان و به منظور لوث کردن نفس مصاحبه صورت گرفته است و در نتیجه بازهم منافقانه و تاکتیکی هستند. یعنی بسیاری از توابین جدید "تواب واقعی" نیستند.
این فکر از آنجا پدید آمد که برخی از توابین مصاحبه کرده در خلوت صحبتهایی می کردند که بوی "عدم خلوص در توابیگری" میداد ویا مثلا توابی که به پاداش مصاحبه و همکاری و سایر خدمات توابانه اش به مرخصی رفته بود خبری را از رادیوی مجاهدین به " دوستان محرم " خود نقل می کرد وهمه اینها از طریق آنتن های تشکیلات توابین به دادگاه انقلاب و اطلاعات گزارش میشد. ازسوی دیگر برخی از توابین نیز برای رهایی هرچه زودتر از زندان سوژه سازی کرده و با بزرگ نمایی و تحریف وقایع و حتی گزارشات دروغین به منظور انتقام گیری و تسویه حساب شخصی ذهنیت منفی متولیان دستگاه اطلاعات و زندان را نسبت به توابین جدید و مصاحبه های دسته جمعی تشدید میکردند. آنها میخواستند اثبات کنند که درجه خلوص توابیتشان از سایرین بالاتر و مستحق دریافت پاداش هستند. در این دوره تملق و چاپلوسی نسبت به مسئولین دادگاه ، زندان و اطلاعات در میان توابین به رقابتی ننگین تبدیل شده بود، بطوریکه هنگام ورود دادیار زندانیان سیاسی (جوانکی عقده ای به نام زین العابدین تقوی ) به داخل بندهای سیاسی توابین برایش صلوات ودرود میفرستادند و برخی حتی کفشهای اورا دستمال می کشیدند.

در چنین فضایی کسانی که مصاحبه و ابراز ندامت وانزجار کرده بودند و حتی با تشکیلات توابین همکاری عملی داشتند برای اثبات صادقانه بودن این کارها و نمایش درجه بالای خلوص توابیت خود تحت فشارهای روانی شدید قرار گرفته و مجددا تن به مصاحبه و ابراز ندامت میدداند و در برابر زندانیا " اعتراف " می کردند مصاحبه قبلی آنها قلبی و خالصانه نبده و خط نفاق و زنگارهای سازمانی سابق برآن سایه افکنده بود و حال در اثر ارشادات برادر بزرگ زین العابدین تقوی و با کمک توابین واقعی و مقربین دادگاه واطلاعات و فضای عطر آگینی که بوجود آورده اند بخود آمده و ناخالصی های قبلی خود را افشاء کرده و زنگارهای نفاق را می زداید و از این پس تواب واقعی خواهد بود. بودند از اینگونه توابین که چهار بار مصاحبه پس داده بودند ولی ناخالصی شان بطور کامل بر طرف نشده بود.

پذیرش مصاحبه مراحل متعددی داشت . زندانی آماده برای مصاحبه مدتی از همه دوری میکرد و فقط با افراد خاصی از توابین واقعی مراوده میکرد و قیافه ای عارفانه و ملکوتی بخود می گرفت و با ارشاداتی که دریافت می کرد اقدام به تهیه متنی برای خواندن در تریبون مسجد می نمود. در صورت تائید مصاحبه توسط رابط تعیین شده مسئول تشکیلات توابین که رابط دادگاه و اطلاعات هم بود مصاحبه را بررسی میکرد و درصورت تائید مصاحبه را به اطلاعات و دادگاه میفرستاد. در بسیار موارد مسئول تشکیلات برای اثبات کنترل و برتری خود مصاحبه را رد میکرد و به فراخور حال مصاحبه کننده خواستار تغییراتی میشد. دادگاه نیز در موارد زیادی مصاحبه را جهت اصلاح و بهترشدن رد میکرد . ایراد ها اغلب به عدم شدت کافی در ابزاز انزجار یا لجن مالی کردن دیگران مربوط میشد.
در چنین فضاو شرایطی بود که دادگاه انقلاب تبریز با کمک و رهنمود " توابین واقعی " برای درهم شکستن کامل مقاومت و شخصیت زندانیان ( اعم از مجاهد ، توده ای ، فدایی و ... ) و برای "حل قطعی مساله زندان تبریز" دست به اقدام جدی زده و از طریق تقوی دادیار زندان اعلام داشت که بندی تشکیل خواهد داد که بند " صم و بکم" خواهد بود. بدین ترتیب بند در بسته شماره 4 در زندان تبریز ایجاد شد که به مدت پنج سال از سال شصت و چهار تا شصت و هشت به تولید تواب واقعی مشغول بود.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۴

چرا در باره زندان می نویسم ؟

من نیمی از دوران حکومت اسلامی را در زندانهای این رژیم زندانی سیاسی بوده ام. در باب واژه "خاطرات " باید بگویم که این عنوان تا حدود زیادی واژه ای مستعمل و پیش و پا افتاده است که معنای مشخصی را نمی رساند . آنچه که من میخواهم تحت این  عنوان بنویسم تاثرات و برداشتهای من درقالب یاد مانده هایم از این دوره از زندگیم می باشد.

از زمانی که حاج سیاح ماجراهایی را که در زندانهای دوران ناصرالدین شاه بسرش آمده بوده به تحریر در آورد بیش از یک قرن می گذرد . بازخوانی خاطرات زندان او در دوران ما بیشتر داستانی کمیک را به ذهن خواننده متبادر می کند . بعد از دوران رضا شاه دور جدیدی از خاطرات زندان منتشر گردید که بیشر شامل خاطرات گروه پنجاه و سه نفر نفر می شد که طی آنها بیشتر به ماجراهای بازجویی و شرایط زندان آن دوره پرداخته شده است و در این میان اثر بزرگ علوی جایگاه ویژه ای دارد. در دوران پس از انقلاب ادبیات زندان بخش مهمی از ادبیات سیاسی سالهای پنجاه و هفت و پنجاه و هشت را به خود اختصاص داد و بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه با رفع موقت فضای خفقان و سانسور به انتشار خاطرات خود پرداختند . در دوران جمهوری اسلامی نیز خاطرات زندانیان سیاسی این رژیم جایگاه مهم خود را در ادبیات سیاسی اپوزیسیون حفظ نمود وعمده این خاطرات عمدتا در خارج از کشور منتشر گردیده و گاه بصورت غیر مجاز در داخل نیز توزیع میشود. در سالهای اخیر برخی از کتابهای مربوط به خاطرات زندان در دوان جمهوری اسلامی نیز اجازه انتشار یافته اند که بعدا جمع آوری شده اند.

مرور مراجع فوق نشان میدهد که وضعیت زندانیان سیاسی در دوره های مختلف علیرغم شدت و ضعف از نظرشکلی کمابیش مشابه همدیگر بوده اند و البته دوره جمهوری اسلامی از نظر شدت وعمق ماجرا از سایر دوره ها بشدت متمایز است.

در همه این دوره ها زندانی سیاسی مدتی را ( از چند ساعت تا چند سال) در سلول انفرادی سپری می کند ، کتک می خورد و شکنجه میشود ( از یک سیلی یا تهدید ساده تا کشته شدن زیر ضربات شلاق و سایر انواع شکنجه ) ، غیر عادلانه محاکمه میشود (از محرومیت از داشتن وکیل و عدم امکان دفاع ساده تا محاکمه صحرایی و اعدام خیابانی ) ، در زندان شرایط مختلفی را از سر میگذراند و به روشهای مختلف در برابر فشار مقاومت می کند ، بخشی از زندانیان ناگزیر از تسلیم میشودند اظهار ندامت می کنند و تواب می شوند ( به درجات و اشکال مختلف ، از یک اظهار ندامت ساده شفاهی یا کتبی تایک خبر چینی ساده و تا بازجوو زندانبان شدن و شکنجه کردن همرزمان سابق و حتی شرکت در اعدام آنها ) ، اعدام میشود وبا چوبه دار یا با گریه و تاثر و یا رشادت و لبخند فاتحانه روبرو میشود . در موارد نادری هم زندانیان مرده یا زنده بدل به اسطوره میشوند همانند : تقی ارانی ، خسرو روزبه ، مهدی رضایی ، صفرقهرمانی و ... و نهایتا اگر جان سالم بدر ببرند مدتی کم یا زیاد را از یک روز تا سی و پنج سال در زندان می مانند . البته در دوره های کوتاهی هم زندان به تصرف زندانیان در می آید و به منطقه آزاد شده ای بدل می شود که رژیم در آن هیچ حاکمتی ندارد. مثل سالهای پنجاه تا پنجاه و سه و سال پنجاه و نه و نیمه اول سال شصت .

در دوره ای هم که من زندانی بوده ام شرایط و دوره های مختلفی وجود داشت که برخی از نظر شکل و محتوا تفاوتی با دوره های گذشته نداشت و برخی دوره ها هم ازنظر محتوا و روشهای بکاررفته منحصر بفرد بوده است . تلاش می کنم در بیان یاد مانده هایم بیشتر به مواردی به پردازم که بنظرم متفاوت می آید یا ذکر آن نکته ای را روشن می نماید. و اینکه بیشتر به درون و شخصیت زندانی و اثرات زندان بر آن به پردازم و روشهای سرکوب و درهم شکستن شخصیت زندانیان را تشریح نمایم تا شاید این آگاهی کمکی ، هرچند اندک ، باشد برای روشن شدن اذهان و ریشه کنی این روشها و التیام زخمها.
این نوشته فاقد نظم زمانی و تسلسل منطقی است و ازهر دری و بصورت تداعی بیان میشود و حالت یکپارچه ندارد. برای اینکه " من " محور این خاطرات نیستم . من یک راوی هستم که از قضای روزگار در این شرایط قرار گرفته ام . روایتی که اغلب بسیار تلخ و گزنده است . روایت شکستن شخصیت انسان سخت ترین روایت هاست ، روایت زخمهای عمیق ، روایت تسلیم و روایت مقاومت برای حفظ جسم خود و شخصیت خود.

زندان و بند در بسته

بلی ، " زندان دربسته " ، این از آن اصطلاحات عجیب و غریب به نظر می آید. شاید بگویی زندان که درش همیشه بسته است ، مگر زندان در باز هم داریم؟ بلی واقعا هم مفهومی است عجیب و غریب . زندان در بسته از اختراعات زندانبانان انقلابی و فرزندان تواب آنهاست که دیکتاتورهای باستانی و معاصر هم به فکرشان خطور نمی کرد. زندانی در زندان. جایی که زندانیانش آرزو می کنند که به سلول انفرادی فرستاده شوند! رفتن به سلول انفرادی برای زندانیان چنین زندانی معادل آزادی است

اما زندان دربسته : در زندان تبریز بندی متشکل از شش اتاق مجزای در بسته که در اتاقها برای زندانیان داخل اتاق فقط روزی سه نوبت برای رفتن به دستشویی و یک نوبت برای یک هواخوری پنجاه دقیقه ای باز میشد، آنهم به نحوی که ساکنین هر اتاقی زندانیان اتاق دیگر را نبینند. هر اتاق د رحدود سه در سه متر که در آن سه تخت سه طبقه در کنار دیوارهایش قراردارد. طبقه بالای تخت ها به توابین اختصاص دارد که زندانیانی در خدمت زندانبانان هستند و وظایف آنهارا به نیابت انجام میدهند آنهم با روحیاتی خشن تر و برای اثبات توابیت و نمایش درجه ندامتشان. توابین بر بالای تختها نشتسته و هر دو ساعت تعویض پست می کنند و هیچیک از ساعات شبانه روز نیست که اتاق خالی از توابین باشد( حتی در ساعات خواب و خاموشی ). هر اتاق ظرفیت نه نفر زندانی تخت نشین و حد اقل پنج زندانی کف خواب را دارد که مجموعا می شود چهارد ده نفر که سه نفربالا نشین تواب و نایب زندانبان و بازجو هستند و در واقع حد اقل یازده زندانی و سه مامور در هر اتاق ساکن هستند. این مشخصات بند در بسته زندان تبریز است

توابین زندانبان از بالای تختها تمام اعمال زندانیان را نظارت کرده و به دقت در دفاترشان یادداشت می کنند که پس از تلخیص و کنترل توسط رئیس توابین به عنوان احوالات زندانی طی هفته گذشته به " دادگاه انقلاب" و اداره اطلاعات مستقر در زندان گزارش میشود

تا چند ماه هوا خوری ممنوع است و پس از شش ماه اجازه هواخوری داده میشود و آنهم روزی یکساعت تحت نظارت دقیق توابین و با ممنوعیت هرنوع صحبت و حرکات ورزشی . برای هر زندانی درحیاط شش متر در پانزده متری حیاط بند خطی تعیین میشود . هرزندانی مجبور است دقیقا روی خط تعیین شده خود حرکت کرده و به اطراف خود نگاه نکند . درصورت خروج زندانی از خط تعیین شده و یا نگاه معنی دار و لبخند واشاره به زندانیان دیگر ( آنهم به تشخیص توابین زندان بان ) عواقبی همچون کتک و محرومیت از هواخوری و ... در انتظار زندانی و طرف مخاطبش خواهد بود

در همین دوره حدود دوسال در داخل اتاقهای بند دربسته هرگونه گفتگو و تماس بین زندانیان ممنوع میشود. هرزندانی مجبور است در طول روز درجای خود بدون حرکت نشسته و مشغول تفکر و تامل جهت یافتن شانس ارتقاء به گروه توابین باشد. زندانیانی که مستعد ندامت و ارتقاء به درجه رفیع توابیت تشخیص داده شوند می توانند از " نعمت " خواند قران ، نهج البلاغه و کتابهای مطهری و سروش و رساله برخوردارشوند
و البته باید برداشتهایشان را به توابین مسئول گزارش نمایند و به سوالاتشان پاسخ دهند و اگر مورد تائید قرار نگرفتند از نعمات مذکور محروم شوند. این کلیات زندان دربسته یا بند در بسته است که در زندانهای مختلف سطح کشور بین سالهای شصت تا شصت و هشت به اشکال و درجات مختلف وجود داشته است. یکی از خشن ترین و طولانی ترین زندانهای در بسته آن دوره " بند چهار" ( شصت و چهار تا شصت و هشت) زندان تبریزبوده است که قبل از آن نامش " بند نه" بود (شصت تا شصت و چهار) و پس از پایان دور اول دربستگی به " بند شش" (شصت وهشت به بعد ) تغییر یافت. در بسته بودن این بند در دوره نخست از ابتدای سال شصت وچهار تا پایان سال شصت و هشت یعنی پنج سال طول کشید که خشن ترین دورانش نیز همین دوره بوده است. در دوره دوم در بستگی نیمی " بند شش " به دو قسمت تقسیم شد که بخشی در باز بود و بخش دیگر دربسته و ایندوره از سال شصت ونه تا سال هفتاد و دو بطول کشید و طی آن شرایط نسبت به دوره اول بسیار "ملایمتر" بود

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴

خاطرات زندان

نمیدانم کیستی و در کدامین نقطه از کره زمین هستی. خوشحالم که میتوانم نوشته هایم را به آسمان بیکران پرتاب کنم و امیداوار باشم که در گوشه ای از این جهان بالاخره کسی ممکن است این نوشته را دریافت کند و این صدا را بشنود. همانند نامه هایی که در روزگاران  . قدیم در بطری های دربسته در اقیانوس رها می شدند
میخواهم خاطرات زندان را برایتان بنویسم . نمیدانم " سودی " دارد برای من و تو یانه ؟ شاید که از سر دلتنگی است و نیاز به درد دل کردن و گشودن سفره دل