جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۴

فاجعه تابستان 67 - تهران

84/5/28

یکی از بازماندگان زندانهای دهه شصت که به نوشته خود در جریان وقایع تابستان شصت وهفت در زندان گوهر دشت زندانی بوده و تصادفا در موقعیتی قرار گرفته است که بخشی از وقایع دردناک تاریخ معاصر مارا از نزدیک شاهد بوده ، با ارسال ای میلی یاد مانده های خود را درباره وقایع مرتبط با فاجعه تابستان شصت و هفت در زندان گوهر دشت برای آشیان بازگو کرده است.نویسنده که خود را معرفی نکرده است در یاد داشت خود وقایعی را یاد آور شده است که مکررا از زبان بازماندگان آن دوران شنیده شده است ، لذا در صحت آنها شکی نیست. در عین حال نویسنده وعده داده است که درحال تهیه گزارش دقیقتر و مفصل تری از فاجعه تابستان شصت و هفت می باشد که متعاقبا به آشیان ارسال خواهد کرد

آشیان برای ثبت این وقایع دردناک و اطلاع همگان گزارش زندانی ناشناس را عینا در این قسمت درج می کند

-------------------------------------------------------------------------------

سالهای شصت و چهار به بعد و به ویژه سالهای شصت و پنج و شصت و شش زندان گوهر دشت شاهد اوج گیری مبارزات داخل زندان بود که تقریبا بطور همزمان در اکثر زندانها درجریان بود.این حرکات در اعتراض به تضییقات و فشارهای زندانبانان صورت می گرفت که به تدریح به حرکات سراسری تبدیل شد . حرکات اعتراضی عمدتا به شکل اعتصاب غذا، اعتصاب ملاقات ، انجام ورزش دسته جمعی (ورزش جمعی ممنوع اعلام شده بود ) و امتناع از اجابت دستورات زندانبانان بصورت اعتراض فردی و ... صورت می گرفت

زندانبانان با اشکال بسیار خشن از جمله خوراندن غذا به زور، سلول انفرادی قطع ملاقات ، ضرب و شتم جمعی و فردی زندانیان، شلاق زدن به اشکال غیر متعارف (کابل زدن به سر وصورت ) ، "اتاق گاز"، محبوس ساختن در سلول های بدون پنجره و فاقد هوای کافی که زندانیان را تا حد خفگی پیش می برد و ... شلاق بر بدنهای خیس و بی رمق زندانیان به مقابله با حرکات اعتراضی می پرداختند

در سال شصت و شش پس از یک روز ضرب و شتم وحشیانه که تقریبا در تمام بندهای زندان گوهر دشت صورت گرفت، پاسداران تهدید کردند که در مرحله بعدی به شکل بسیار خشن تری دست به سرکوب زندانیان خواهند زد. به دلیل یک سال و نیم در گیری و فشار جسمی و روانی مستمر به تدریج توان جسمی و روانی زندانیان تحلیل رفته و اکثریت زندانیان بصورت جمعی تصمیم به قطع حرکات اعتراضی گرفتند

در پی این تصمیم و عملی شدن آن برای دوره ای کوتاه در بندها آرامش نسبی برقرار گردید. در همین دوره زندانیان ملزم شدند طی فرمهای بازجویی که از طرف زندان ارائه شده و حاوی پرسشهایی در مورد عقاید، ایدئولوژی ، مواضع سیاسی و برخی سوالات مربوط به پرونده های اتهامی بود اطلاعات مورد نظر را ارائه کنند

پس از مدتی براساس نظرات زندانبانان و پاسخهای زندانیان به فرمهای مذکور، زندانیان مجددا طبقه بندی شده و عملیات تفکیک و جابجایی به سرعت به انجام رسید.بطوریکه زندانیان مارکسیست و مذهبی که تا آنزمان دریک بند بودند از آن پس از هم تفکیک شدند. بر اساس طبقه بندی مطلوب زندانبانان فعالترین زندانیان مجاهدین در بند فرعی هفت و فعالترین زندانیان مرتبط با گروهای چپ در بند بیست زندان گوهردشت جای داده شدند

براساس همین طبقه بندی زندانیانی که محکومیتشان بالای ده سال بود دریک بند وبقیه زندانیان در دو بند جداگانه دیگر جای گرفتند . زندانیان ملی کش ، زندانیانی که محکومیت رسمیشان خاتمه یافته بود و یا فاقد حکم محکومیت بودند و به دلیل عدم آمادی برای اعلام انزجار و تنفر در زندان مانده بودند ، نیز به یک بند جداگانه انتقال یافتند.در جریان نقل و انتقالات فوق نیز پرسش نامه مذکور حد اقل دوبار دیگر به زندانیان ارائه وطلب پاسخ شد

پس از طبقه بندی و استقرار زندانیان در شرایط جدید، اوضاع زندان و بندهای مختلف برای چندماه عادی به نظر میرسید. از طرف زندانیان نیز در این مدت حرکات اعتراضی آشکار کمتر به چشم می خورد

در خرداد ماه سال شصت و هفت زندانیان مجاهد به دیگر گروههای زندانی خبر دادند که می خواهند اعتراضات علنی نسبت به شرایط بد زندان را گسترش دهند و از قرار در این مورد با سازمان خارج از زندان خود نیز هماهنگی به عمل آورده بودند.اما دیگر گروهها به دلیل پیچیدگی شرایط با این حرکت موافقت نکردند.پس از این دوره زندانیان مجاهد که ظاهرا از عملیات "فروغ جاودان" مطلع شده بودند سعی در انجام حرکات اعتراضی همانند برخورد علنی با پاسداران ، اعتصاب ملاقات و برخوردهای تند داشتند. در این دوره برخورد پاسداران با این حرکات ، در کمال تعجب ،بدون درگیری و همراه با نرمش بود

اما دریکی از بعد از ظهرهای همین دوره به یکباره در کل زندان گوهردشت تلویزیونها از داخل بندها جمع آوری شد.کلیه ملاقاتها قطع گردید. اعزام زندانیان به بهداری ممنوع شد.هواخوری و ورزش قطع شد. و فضای زندان را سکوتی مبهم ، مشکوک و سرد فرا گرفت . در روزهای چهار و پنج مرداد شصت و هفت خبر رسید که در بند فرعی هفت مجاهدین زندانیان برای پرکردن فرمهای سیاسی-ایدئولوژیک و شخصی احضار شده اند

صبح روز هفت مرداد ماه شصت و هفت رفت و آمدهای غیر عادی توام با سرو صدا در راهرو های زندان گوهردشت شروع شد. بند ما در جوار حسینه زندان گوهر دشت قرار داشت و در این بند اتاقی به نگه داشتن وسایل زندانیان اختصاص یافته بود که دیوار به دیوار حسینیه مذکور بود و صدای صحبتهایی جاری در حسینیه در این اتاق قابل شنیدن بود. ما به وضوح از این اتاق مذاکرات جاری در این حسینیه را می شنیدیم. قبل از ظهر در این حسینیه جلسه ای تشکیل شد که ما از پشت دیوار بخشی از صحبت ها و مذاکرات را شنیدیم. شرکت کنندگان در جلسه از مسئولین و تصمیم گیرندگان در مورد اعدام زندانیان بودند. در جریان مذاکرات این گروه در مورد اعدام زندانیان و تعداد و نحوه تشخیص مستحقین اعدام دچار اختلاف شدند. برخی تاکید می کردند بر اعدام های گسترده و بخشی دیگر خواستار تعدیل و خاتمه سریع ماجرا بودند. در حدود ساعت یازده صبح هلی کوپتری در محوطه زندان گوهردشت به زمین نشست و چند نفر دیگر وارد جلسه شدند. بحث در گروه تصمیم گیرنده شدت بیشتری گرفت. تازه واردین به جلسه معتقد بودند در صورت عملی شدن اعدامهای گسترده زندانیان، امکان ایجاد موج مخالفت با جمهوری اسلامی در سطح بین المللی وجود دارد و به همین دلیل خواستار این بودند که با اعدام تعدادی محدود از زندانیان ماجرا فیصله پیدا کند. گروه مخالف این نظر که بیشترشان روحانی بودند اعتقاد به اجرای تام حکم خمینی داشتند. در جریان مباحثه طرفین بحث تصمیم گرفتند مجددا حکم و فتوای خمینی را قرائت و بررسی کنند . یک نفر متن حکم را با صدای بلند قرائت کرد : کلیه منافقین و مرتدین سر موضع باید اعدام شوند

مخالفین اعدام های گسترده می پرسیدند: شما از کجا میدانید چه کسی سرموضع است ؟ موافقین اعدامها استدلال می کردند که ما خودمان آنهارا می شناسیم و همین برای صدور حکم اعدام کافی است. با ادامه بحث و مجادله دو گروه تصمیم گرفتند که مواضع زندانیان با بازجویی و محاکمه مجدد آنها مشخص شود. بلافاصله پس از این جلسه "محاکمه" زندانیان مجاهد آغاز شد

نخستین گروه احضار شده به "دادگاه" زندانیان بند هفت فرعی مجاهدین بودند ، همزمان با آنها زندانیان مجاهد تبعیدی از کرمانشاه نیز به "دادگاه" مذکور احضار شدند.زندانیان در این "دادگاه" جداگانه محاکمه می شدند. در "دادگاه" ابتدا نام و مشخصات زندانی مورد پرسش قرار می گرفت و سپس مواضع سیاسی : اتهامت چیه؟ اتهامت را می پذیری؟ سازمان مجاهدین خلق را قبول داری ؟ اگر زندانی عنوان "مجاهدین خلق" را به هر دلیلی به کار می برد حکم اعدام قطعی بود. اگر در پاسخ ها اشاره به " سازمان " می شد، بازجو ، حاکم یا قاضی می پرسید کدام سازمان ، اگر پاسخ زندانی "سازمان مجاهدین" بود صدور حکم اعدام قطعی بود.اگر پاسخ زندانی سازمان منافقین بود ، سوال میشد : آیا این گروه را قبول داری؟ در صورت جواب مثبت حکم همان حکم اعدام بود، اگر جواب منفی بود سوال میشد : چگونه اینرا ثابت می کنی؟ آیا حاضر به همکاری هستی؟ جواب منفی بدون چون وچرا حکم اعدام را در پی داشت.اگر جواب مثبت بود از زندانی خواسته میشد زندانیان سرموضع را معرفی کند. درصورت کوچکترین اما و اگری از سوی زندانی حکم اعدام صادر می شد. در روزهای بعد لحن حاکمین دادگاه خشن تر و خشن تر می شد

در جلسات "محاکمه" بلافاصله پس از پایان پرسشهای اولیه ، حاکم می گفت از این اسمهایی که میخوانم بگو کدام سرموضع است و کدام نیست. در صورت هرگونه اما و اگر و پاسخ مبهم حکم زندانی اعدام بود

به بعضی از زندانیان در بدو ورود به دادگاه گفته میشد که "برو وصیت نامه ات را بنویس"! و بدون برگزاری جلسه محاکمه از دادگاه خارج میشد. به برخی هم به محض ورود به اتاق "محاکمه" گفته میشد: همین پشت طناب دار برپا کرده ایم ، همکاری می کنی یانه؟ هرگونه پاسخ مبهم منجر به صدور "حکم" اعدام میشد

با این روال تا روز نهم مرداد شصت و هفت از بند هفت فرعی مجاهدین و از میان حدود هفتاد نفر زندانی فقط سه نفر زنده ماندند! به همراه این عده تقریبا همه زندانیانی تبعیدی کرمانشاه نیز اعدام شدند

محکومین به اعدام به سلولهای انفرادی بند بازجویی زندانیان دستگیری کرج منتقل و از آنها خواسته میشد وصیت نامه بنویسند.پس از آن زندانیان مذکور وارد محوطه چمن کنار حسینیه می شدند و ا زدرب پشتی برای اعدام به داخل محوطه حسینیه برده می شدند

زندانیان بند فرعی هفت تمام جریانات فوق و مراحل "محاکمات" را با استفاده از مورس به تفصیل به زندانیان بندهای دیگر اطلاع دادند و خود رفتند

در همین مدت به واسطه موقعیت خاص بند ما بخشی از گفتگوهای جاری در اتاق موسوم به "دادگاه" و گفتگوهای پاسداران توسط برخی از زندانیان نزدیک به دیوار بخش مذکور شنیده میشد

بعضی از زندانیان مجاهد به هنگام اعدام شعار "زنده باد رجوی" یا "زنده باد مجاهدین" می دادند. برخی طناب دار را خود بر گردن می انداخنتد. عده ای خود را پرت می کردند. بعضی از اعدام شوندگان قبل از اینکه کاملا به میرند از طناب پائین آورده می شدند

پس از اعدام اولین گروه زندانیان ، اعضاء همان جلسه از داخل حسینیه به محوطه چمن واقع در پشت حسینیه زندان گوهردشت آمدند و شروع به قدم زدن کردند و پاسدارانی که مجری عملیات اعدام بودم روی چمن محوطه ولو شدند

پس از چند روز محل محاکمات به مکان دیگری منتقل گردید که در وسط راهرو بندها قرار داشت و محاکمه سایر زندانیان مجاهد در این محل ادامه یافت

شب هفتم مرداد ماه کامیونی در کنار درب پشتی حسینه پارک کرد و پاسداران پیکرهای بی جان اعدام شدگان را با برانکارد و با دست به داخل کامیون پرتاب میکردندو سپس روی اجساد داخل کامیون راه می رفتند

پس از افزایش تعداد اعدام شدگان، تریلرهای کانتیر دار را به محوطه زندان آوردند و اجساد اعدام شدگان را بار تریلر کردند . در یک مورد هم تریلر حامل اجساد اعدام شدگان به علت سنگینی در گل ولای محوطه پشت حسینیه زندان گوهر دشت به گل نشست که خارج شدنش از این وضعیت یک روز تمام طول کشید

در اواخر مرداد ماه حجم اعدام ها کاهش یافت و زندانبانان فرصت پیدا کردند که محوطه زندان را سمپاشی کنند.تا پنجم شهریور محوطه زندان گوهر دشت را سکوت مرگباری فرا گرفت

پس از خاتمه کار و قلع و قمع زندانیان مجاهد و از روز پنجم شهریور شصت و هفت محاکمه و اعدام زندانیان مرتبط با گروهها چپ مارکسیستی آغاز شد

عملیات از بند بیست ، بند تفکیک شده توده ای ها، آغاز گردید. ساعت ده صبح آنروز پاسداران به بند هجوم آورده و زندانیان را به صف کرده و به راهرو اصلی بندها بردند.علاوه بر زندانیان بند بیست تعدادی از زندانیان سایر بندها را نیز که قصد اعدامشان را داشتند به این راهرو ها آورده بودند

احضار زندانیان به دادگاه بر اساس نظر و تشخیص ناصریان (دادیار ناظر زندان) و لشکری (مسئول انتظامات زندان گوهردشت )صورت می گرفت. از زندانیان پرسیده میشد که آیا به ایدوئولوژی سازمان متبوعش اعتقاد دارد یا نه ؟ اگر زندانی بلی می گفت به "دادگاه" اعزام میشد و اگر پاسخ منفی میداد به مکان دیگری منتقل میشد.اکثریت قریب به اتفاق بند بیست و دیگران در این روز بخاطر دفاع از عقایدشان به دادگاه اعزام شدند

در "دادگاه" هیئتی مرکت از نیری (رئیس وقت دادگاه انقلاب تهران) ، اشراقی (دادستان وقت )، فلاحیان (قائم مقام وزیر اطلاعات ) همراه با گروه ناشناس دیگری زندانیان را باز جویی و محاکمه کردند

جلسه "محاکمه" زندانیان به صورت انفرادی برگزار شد. در این جلسات پس از پرسش از مشخصات اولیه از زندانی خواسته می شد وابستگی گروهی اش را اعلام کند. سپس پرسیده میشد که آیاایدئولوژی و نظرات سازمان متبوع خود را قبول دارد یانه؟ و پس از آن سوال میشد که مسلمان است یانه ؟ اگر زندانی جواب منفی میداد ، سوال میشد که آیا والدین شما مسلمان هستند یانه ؟ اگر پاسخ مثبت بود زندانی با حکم "مرتد فطری" محکوم به اعدام میشد. اگر پاسخ سوال فوق منفی بود زندانی "مرتد ملی" تشخیص داده میشد. مرتد ملی برای پذیرش اسلام و اقامه نماز (درصورت عدم قبول) محکوم به شلاق میشد. هر روز سه نوبت به وقت صبح و ظهر و عصر و در هر نوبت ده ضربه شلاق. این حکم با شدت و حدت تمام تا زمانیکه زندانی قبول اسلام را اعلان و خواندن نماز را علنا آغاز کند ادامه می یافت

زندانیانی که محکوم به اعدام نشده بودند به بند ... منتقل و در آنجا در گروههای چند نفری در یک اتاق در بسته قرار می گرفتند و احکام شلاق در راهرو و هشتی همان بند اجراء می شد. ناله ها و فریادهای دردناک زندانیان زیر شلاق به گوش همه میرسید و هدف شکنجه گران هم همین بود

آن عده از زندانیان مرتبط با گروههای چپ که ناگزیر در جریان "محاکمه" خود را مسلمان اعلام می کردند اما در عین حال از و جه سیاسی عقاید خود دفاعی میکردند وادار شدند فرمی را تکمیل کنند که شامل پنج مورد زیر بود

یک ، قبول اسلام
دو ، قبول پیامبر اسلام
سه ، تائید روز معاد
چهار ، قبول قرآن
پنج ، تاکید بر رد مارکسیسم

آن گروه از زندانیان مارکسیست که در همان روز پنجم شهریورماه شصت و هفت تکمیل و امضاء فرم مذکور را نپذیرفتند ابتدا به اعدام و سپس به حکم موسوم به "حد الموت" یعنی شلاق خوردن تا حد مرگ و یا پذیرش اسلام و خواندن نماز محکوم شدند. در رزوهای پس از پنجم شهریور کسانیکه امضاء این فرم را نمی پذیرفتند ، مهلتی برای پذیریش آن دریافت می کردند و پس از سپری شدن مهلت به اعدام محکوم می شدند

در صدور حکم اعدام برای زندانیان نظرات ناصریان (دادیار ناظر زندان) و لشکری (مسئول انتظامات زندان گوهر دشت) نقش تعیین کننده ای داشت . به هنگام محاکمه زندانیان اینان نظریات خودرا با ایماء و اشاره و از پشت سر زندانی به محاکمه کنندگان منتقل می کردند و در این خصوص به فعالیتهای زندانی در جریان اعتصابات و ورزش جمعی و برخوردهای شخصی با پاسداران توجه داشتند

زندانیان محکوم به اعدام پس از مشخص شدن حکمشان به سمت چپ راهرو اصلی و سپس برای نوشتن وصیت نامه به سلولهای انفرادی بند کنار حسینیه و یا طبقه بالای همان بند و یا بند روبرو منتقل میشدند. زندانیان پس ا ز نوشتن وصیت نامه در گروهای پنج نفری به دار آویخته میشدند

پیش از اجراء حکم اعدام پاسداران وسایل شخصی و وصیت نامه های زندانیان را گرفته و در یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند. زندانیانی که اشتباها به بند محکومین به اعدام اعزام شده بودند نقل می کنند که ، پاسداران در بند فریاد می زدند پنج نفر جانباز داوطلب شوند . بعضی از زندانیان هم با کوبیدن به در آهنی سلولهایشان برای به دار آویخته شدن اعلام آمادگی میکردند

پس از خاتمه اعدام ها و احکام شلاق مرتدین ، زندانیان به دو بند هفت و هشت انتقال یافتند.این عده از زندانیان در حالیکه پاهایشان از شدت ضربات شلاق خونین و ورم کرده بود و قادر به راه رفتن نبودند به زور و اجبار در نماز جماعت بند به امامت پاسداران بند شرکت می کردند. در همین دوره ناصریان (دادیار ناظر زندان ) در سخنرانی خود برای این زندانیان گفته بود که بعضی از زندانیان مارکسیست قبل از اعدام شعار "زنده باد طبقه کارگر" داده بودند و جناب ایشان آنها را از طناب دار پائین آورده وقبل از مرگ حسابی حالشان را جا آورده و به خدمتشان رسیده بوده

در همین دوره یکی از زندانیان به نام جلیل شهبازی پس از گذشت پنج روز از اجراء حکم شلاق مرتدین (هر روز سه نوبت ) طاقتش طاق شده و اقدام به خودکشی کرد. او برای خودکشی شیشه دستشویی بند را شکسته و با شیشه شکسته شکم خود را دریده بود. بنا به اظهار یکی از زندانیان که شاهد عینی این واقعه بوده پس از این ماجرا یکی از پاسداران بند با دستهای خود روده های جلیل شهبازی را از شکم دریده شده اش بیرون کشیده و در واقع او را به قتل رسانده بود

ناصریان در جریان سخنرانی فوق الذکر خود ضمن اشاره به این ماجرا گفت ، کسانیکه قصد خودکشی دارند بجای اینکار به خود ما بگویند ، اینجا به حد کافی طناب دار هست و ما خودمان اینکار را برایشان انجام میدهیم

پس از استقرار زندانیان در دو بند هفت و هشت زندان گوهر دشت تعدادی از زندانیان که در جریان اعتصابات و درگیرهای داخل زندان نقش فعالی داشتند مجددا به دادگاه احضار شده و اخطار اعدام دریافت کردند. گروهی از این زندانیان به سلولهای انفرادی فرستاده شدند و تعدادی از همین گروه نیز قبل از ورود به سلول انفردای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و به آنها اعلام شد که منتظر اعدام باشند. اما این تهدید عملی نشد و پس از حدود چهل روز این عده به بند انفرادی یک فرعی و سپس برای انتقال به زندان اوین به همان بندهای هفت و هشت منتقل شدند

پیش از انتقال زندانیان فوق به بندهای هفت و هشت و پس از اجراء احکام شلاق ارتداد ، ناصریان مجدد به سلولهای انفرادی آمده و خواستار پذیرش مصاحبه و اعلام انزجار زندانیان نسبت به عقایدشان شد. زندانیانیکه حاضر به پذیرش این خواسته نشدند مجددا از سایر زندانیان جدا شده شده و محکوم به شلاق شدند و حکم شلاق تا زمان پذیرش خواسته ناصریان بصورت پیوسته جاری شد

در همین زمان زندانبانان ،در حالیکه سعی می کردند زندانیان همچنان در فضای ترس از اعدام قرار داشته باشند، زندانیان را به راهرو اصلی بند برده و از آنان درخواست شرکت در راه پیمایی حمایت از جمهوری اسلامی می کردند. زندانیانی که این درخواست را نمی پذیرفتند باصحنه سازی و بازسازی فضای روانی دوران اعدام های تابستانی به سمت چپ راهرو هدایت می شدند و زندانیانی که شرکت در راهپیمایی را می پذیرفتند به سمت راست هدایت می شدند. این برنامه چندین بار برای زندانیان گوهردشت تکرار شد و زندانیان گوهردشت نهایتا در دی ماه شصت و هفت به زندان اوین منتقل شدند

زندانیانی که شرکت در راهپیمایی را قبول کرده بودند ، پس از تکمیل فرم های مربوطه پس از راهپیمایی تحمیلی بیست و دوم بهمن شصت هفت تحت عنوان "عفو امام خمینی " آزاد شدند. باقی مانده زندانیان هم که در دو اتاق بندهای قدیم اوین جای داده شده بودند طی سالهای بعد به تدریج آزاد شدند

۲ نظر:

ناشناس گفت...

کاش باز هم مینوشتی، در سالگرد اعدام ها، خوندن این نوشته‌ها آرامم میکنه. چرا دیگه نمی‌نویسی؟

جیران

Unknown گفت...

http://mina-
zarin.blogspot.de/2014/02/85-67.html
وبلاگ مینا زرین
نه زندان وشکنجه! نه قتل واعدام! نه آزاروتجاوز ! اعدام و گرفتن حق زندگی را متوقف کنیم ،آهای چشمان بیدار ما مسؤلیم ..دراعتراض به اعدام های اخیر در کردستان بلوچستان و خوزستان... زندانی سیاسی آزاد باید گردد.....زندانها را تخریب کنیم

چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲ ه‍.ش.
پروازی را در سر دارم ،با من پرواز کن ،تا رسیدن به سرود خیس رود،بی واهمه پرواز خواهم کرد،85 زن از تمایلات گروهی متفاوت و با نگرش های محتلف به مارکسیسم،در زندان اوین سال 67درحین دومین کشتار زندانیان در یک تصمیم جمعی قاطع بودند، اگر هم ما را بکشند،ما مصاحبه نخواهیم کرد.
https://www.facebook.com/mina.zarrin.1


Mina Zarrin
Optionen für diese Meldung
پروازی را در سر دارم ،با من پرواز کن ،تا رسیدن به سرود خیس رود،بی واهمه پرواز خواهم کرد،
بی واهمه بال خواهم گشود،به سرزمین های دور خواهیم رسید،آنجا که حضور خروشانت آشناست....
85 زن از تمایلات گروهی متفاوت و با نگرش های محتلف به مارکسیسم،در زندان اوین سال 67درحین دومین کشتار زندانیان در یک تصمیم جمعی قاطع بودند، اگر هم ما را بکشند،ما مصاحبه نخواهیم کرد. زنان سالن 3 آموزشگاه شاهد رفتن 32 زن از بند خود شد،سالن 2 زنان اکثر قریب به اتفاق حلق آویز شدند. سالن یک تنبیهی خالی از سکنه و تعداد قابل توجه ای حلق آویز شدند.زن زندانی سیاسی سال 67 همچون سال 60 دراونیفورم زندانبانش یعنی در چادر سیاه، بی چهره و پوشیده در کفن سیاه چادر به قتل گاه و محل اعدام برده شد!!
زنانی همچون مریم پاکباز،فروزان عبدی،مهین قربانی،شهربانو(اعظم)،اشرف فدایی،مهری و سهیلا رحیمی،شورانگیز،مریم گلزاده غفوری،مهری قنات آبادی ،کتایون داد امیری و .... بی پروا همچون تکه های گداخته سنگ از آتشفشان نفس شان از سینه خارج شد و جانشان در پوشیدگی چادر سیاه با شکنجه در بهداری خودکشی یا آدم کشی !!! یا در محیط در بسته حسینیه زندان اوین سر بدار شدند .با اطلاع از وقوع اعدامها در زندان اوین و شامل همه بودن و فراگیر بودن اش در یک جرات جمعی با گرایشات متفاوت گروهی ،سنی و سیاسی که داشتند چنین گفتند و بر سر مواضع شان ماندند .
زنان چپ سالن 3 زندان اوین در تابستان 67 بر تصمیم جمعی خود مبنی بر می میریم ولی تسلیم نشویم ،پایدار ایستادند واین صدا و تصمیم 85 زن در سالن 3 زندان اوین بود بخشی از مقاله ام در تابستان 2013