دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

سکوت مطلق - 1

نوشتن در باره این دوره از زندان دربسته برایم بسیار دشوار است و چند بار اینکار را نیمه کاره رها کرده ام. به دو دلیل . اول اینکه بیان و تشریح دوران سکوت از نظر یافتن سبک و روشی که بتوانم با آن این دوره را چنان تشریح کنم که خواننده بخوبی آن فضا را درک کند برایم کار سختی است، چون من نویسنده حرفه ای نیستم و صرفا بنا به ضرورتی که احساس می کنم دست به قلم (یا کی بورد) برده ام.دوم اینکه مرور یاد مانده های دوره زندان در بسته به ویژه دوران سکوت فشار روانی سنگینی را برمن تحمیل می کند ، بطوری که گاهی احساس می کنم ، با وجود گذشت نزدیک به بیست سال ، به آن دوره برگشته ام و همان حال و هوا و احساسات در من زنده میشود.فشار سنگینی برقفسه سینه ام احساس می کنم که در آن دوره همواره بامن بود و این باعث میشود در آن وضعیت غوطه ور بشوم و برای خروج از این حالت مجبور میشوم نوشتن را رها کنم

این بار تصمیم گرفتم آنرا در قالب یک داستان بیان کنم . داستانی که وقایع آن واقعی است ولی من ترتیب ، توالی و شخصیتهای وقایع را دستکاری کرده ام و از آنجا که این مبحث نسبتا طولانی است آنرا در چند قسمت ارائه می کنم

1
سرم را از زیر پتو یواش در می آورم و بیرون را نگاه می کنم ، هنوز همه زندانیان زیر پتوهایشان هستند و سطل خاموشی همچنان زیر لامپ اتاق آویزان است یعنی اینکه هنوز خاموشی پایان نیافته و در نتیجه من نمی توانم از زیر پتویم خارج شوم و باید دوباره پتوی سیاه زندان را به سرم بکشم. قبل از اینکار یواشکی تختهای توابها نگاه می کنم ، دو تختی که در دید من هستند خالی هستند ، یعنی توابی که در تخت بالایی من جای دارد حتما سرجایش هست چون امکان ندارد توابها اتاق را سه نفری باهم ترک کنند.جای من در طبقه دوم تخت کنار در ورودی تعیین شده .نمیدانم ساعت چنده و چقدر تا پایان خاموشی مانده ولی سرم را که کمی بلند می کنم می بینم جیره نان روزانه را روی نایلون کنار در گذاشته اند ، یعنی اینکه بیش از ده دقیقه تا هشت صبح فاصله نداریم .تخت کمی تکان میخورد احساس می کنم تواب بالای سرم میخواهد از جایش بلند شود، فورا پتو را به سرم می کشم و منتظر می مانم

بوی بد دو دستشویی همجوار پنجره ما مشامم را می آزارد اتاق بوی گند می دهد.این اتاق را به همین دلیل بین الموالین می نامند ، و یکی از علل فرستاده شدن منهم به این اتاق همین امتیاز اتاق است . پنجره کوچک اتاق ما به حیاط بند چهار باز میشود ، سمت راست اتاق پنجره های دستشوئی های بند موقت (بندزندانیان مواد مخدر) قرار دارند و علاوه بر بوی بد و سرو صداهای دستشویی، سه هواکش بزرگ هم دارند که بیست و چهار ساعت با صدای گوشخراشی کار می کنند .سمت چپ اتاق هم دستشوئی خود بند چهار قرار دارد. از مزایای دیگر این اتاق به خاطر همجواریش با دو دستشویی رطوبت شدید آنست. رطوبت دیوار دستشویی بند موقت آنقدر زیاد است که دیوار گچی در خیلی جاها کپک زده و اگر انگشت را روی دیوار فشار بدهیم در دیوار فرو میرود.یک امتیاز دیگر این اتاق روبه شمال بودنش است که باعث می شود در طول سال مطلقا نور مستقیم آفتاب را به خود نبیند

2
توابی که کشیکش هشت تا ده صبح است وارد اتاق شده از تخت بالا میرود و سطل خاموشی را از روی لامپ برمیدارد و روز برای ما آغاز میشود.من بلافاصله از زیر پتویم در می آیم و سرجایم پتو را تا کرده و روی بالشی که از لباسهایم درست کرده ام می گذارم. بقیه زندانیان هم یکی یکی بیدار میشوند. چون زندانی کف خواب جلوی تخت من هنوز از جایش برنخاسته من نمی توانم از تختم پائین بیایم و همانجا منتظر می نشینم . ارتفاع تخت تقریبا هفتاد سانتی متر است و در حالت نشسته سر و گردنم کاملا خم میشوند و با کمی تکان شانه هایم به سقف تخت می خورند و مدت زیادی نمی توانم در این وضع بمانم چون گردنم و پشتم بشدت درد می گیرند. مجبور میشوم درجایم دراز کشیده و سرم را به میله وسط پشت تکیه دهم . این راحت ترین وضعیت دراین تخت است. تخت های وسط بدترین جاهای اتاق هستند و من کف خواب بودن رابه تخت وسط ترجیح میدهم

همه بیدار شده اند و بی صدا و ساکت درجای خود نشسته اند . کسی به دیگری سلام و صبح بخیر نمی گوید چون مجاز نیست ، حتی با تکان سر هم نمی توان به کسی سلام داد ، هر نوع ارتباط کلامی و چشمی عمدی ارتباط و قرار تشکیلاتی محسوب شده و مستلزم بازجویی توسط توابین است. شهردار اتاق نان و پنیر جیره ای را تقسیم می کند و روی تخت هرکس می گذارد. شهردار مجاز نیست حتی جیره غذایی را مستقیما به دست کسی بدهد.اگر اینکار صورت بگیرد ارتباط تلقی می شود

به آرامی از تختم پائین می آیم، از زیر تخت و ازمیان وسایلم سفره پلاستیکیم را برداشته روی تختم باز می کنم و نانم را، که یک عدد سنگک ماشینی خمیر پخته شده در نانوایی زندانست ، در آن می گذارم و بعد از آن پارچ قرمز پلاستیکی را برداشته جیره پینرم را، که به اندازه دو بند انگشت است ، در سطل کوچک پلاستیکی گوشه اتاق شسته و روی نانم می گذارم.پس از آن چای خشک را هم از توی یک کیسه نایلونی داخل وسایلم در آورده و کمی در فلاسک خودم می ریزم و آنر در کنار سایر فلاسکها نزدیک در می گذارم.آخرکار دستم را خیس می کنم و صورتم را در سطل به اصطلاح گربه شور می کنم و به تختم بر میگردم. با سرو گردن خمیده در تختم می نشینم و مشغول خوردن صبحانه میشوم. زیر چشمی و به آرامی نگاهی به بقیه زندانیان می اندازم ، آنها هم مشغول صبحانه خوردن هستند و تخت روبرویی من که تازگی آشنایی چشمی باهم پیدا کرده ایم یواشکی چشمکی به من میزند و بالبخند و حرکت سر تعارفی به سرفه اش می کند. من تبسمی می کنم ولی نمی توانم جوابش را بدهم. تواب مامور اتاق درطبقه سوم تخت روبرویی من نشسته و کاملا برمن اشراف دارد و بنابر این من نمی توانم در کشیک او کار خلافی انجام دهم. در اتاق مجددا باز میشود و دستی کتری بزرگ آبجوش را پشت در می گذارد بدون اینکه دیده شود. شهردار اتاق یکی یکی فلاسکها را با آبجوش پر کرده و درشان را می بندد و پس از پایان کارش باقیمانده آبجوش را در پارچ آب می ریزد و کتری خالی را پشت در اتاق گذاشته به سرجایش برمی گردد و به خوردن صبحانه اش ادامه میدهد

دوباره به آرامی از تختم پائین می آیم ، کیسه پلاستیکی ظروفم را که برای جلوگیری از نفوذ سوسک گرهش زده ام از زیر تخت در می آورم و با سرو صدا ی عمدی زیادی بازش می کنم و فنجان ملامینی ام را بر داشته و دوباره با سرو صدا کیسه خشک را گره می زنم . فنجانم را با آب پارچ آبکشی می کنم و درحین این کار می بینم که در نقطه کور تواب کشیک هستم یواشکی چشمک و لبخندی به زندانی تخت روبرویی ام می زنم و پاسخ سلام صبحگاهیش را میدهم. در همین حال تواب بالا نشین که از تاخیر من در برگشت به تختم نگران شده خم میشود تا مرا به بیند و خوشبختانه متوجه حرکتم نمی شود . از فلاسک خودم چایی می ریزم و فنجانم را روی تختم میگذارم و دوباره به آرامی از تختم بالا رفته و سرجایم می نشینم. به آرامی چایی ام را میخورم. بقیه زندانیان هم کمابیش همین کارها را می کنند. یکی از زندانیان کف خواب درحالیکه چائیش را جلوش گذاشته ماتش برده و بی حرکت به سفره اش نگاه می کند.بوی گند توالتها همچنان اتاق را پرکرده است و صدای ممتد و یکنواخت هواکش دستشویی بند موقت گوشها واعصاب را می آزارد

3
تواب مامور دستشویی در اتاق را از پشت میزند و می گوید آماده دستشویی شوید.امروز برای دستشویی صبح نوبت اول هستیم . جنب و جوشی در اتاق به وجود می آید . همه مشغول آماده کردن وسایلشان می شوند. فنجان ، جا صابونی و مسواک، بعضی زندانیان که قبلا مسواک نمی زدند اینجا روزی سه بار مسواک می زنند، خودش کاری است و تنوعی در زمان بی انتها که گویی ازجایش تکان نمی خورد. شهردار اتاق با یک تکه ابر مشغول پاک کردن کف اتاق می شودو آشغال ها را در سطل می ریزد. شهردار امروزمان خیلی وسواسی است و حتی در بعضی جاها که کاشی های کف اتاق کمی باهم فاصله دارد خم می شود و با فوت محکمی فاصله کاشی ها راهم تمیز می کند و سپس پارچ و سطل و ابر نظافت را دریک دست و فنجان و جاصابونی خودش را هم در دست دیگر و مسواکش را هم لای دندانهایش گرفته و پشت در منتظر می ماند
بالاخره در باز میشود ، تواب مامور دستشوئی پرده در را بالا زده و از میخ روی دیوار آویزان می کند و ما یکی یکی به دستشویی میرویم . مدت دستشویی بیست دقیقه است . دو توالت و سه شیر آب در انتظار زندانیان اتاق هستند . تواب روی صندلیش روبروی در می نشیند ، بطوریکه کل فضای دستشویی را تحت نظر داشته باشد. دو نفر اول به توالت میروندو بقیه در بیرون صف می بندند. چند نفر در برابر دستشوئی ها درکنارهم مشغول شستن فنجان یا مسواک زدن میشوند. ناگهان تواب مامور صدایش را بلند می کند و می گوید دستشویی آخر داری چکار می کنی؟ زودباش بیا بیرون! و سپس ازجایش بلند شده و داخل دستشویی می آید و گشتی میزند و کسانی را که جلوی شیرهای آب هستد کنترل می کند و برمی گردد سرجایش.من دستشویی می روم و فنجان و دست و صورتم را می شویم و به اتاق برمی گردم.وقت دستشویی اتاق ما رو به پایان است ولی هنوز دو نفر کارشان تمام نشده و به همین دلیل تواب مامور هر چند ثانیه یکبار با مشت به در دستشویی می کوبد. بالاخره با چند ثانیه تاخیر که با اخطار مسئول دستشویی همراه است مراسم دستشویی صبح اتاق ما بدون حادثه تلخی خاتمه می یابد. دستشویی رفتن یکی از تنوعات و کارهای بسیارمهم روزانه زندانیان است و فرصتی است برای بیرون بودن از فضای اتاق ، دیدن یک فضای دیگر
حتی اگر این فضا توالت باشد ، و چند دقیقه در داخل توالت خارج از دید توابها بودن و آنهارا ندیدن و تهویه نسبی هوای اتاق


4
پس از دستشویی صبحگاهی دوباره در جاهای خود مستقر میشویم. مامور تواب هم از قرار کشیکش تمام می شود ، تواب کشیک دوم وارد اتاق شده با ژست مخصوصی با تواب اولی سلام کرده و به او خسته نباشید می گوید و از تخت بالا میرود و درجایش مستقر میشود. تواب اولی دفتر گزارش اتاق را به او تحویل میدهد و چیزهایی را هم درگوشی به او می گوید که من هرچه گوشهایم را تیزمی کنم چیزی دستگیرم نمی شود و سپس از اتاق خارج می شود. تواب دوم بدقت اوضاع و احوال اتاق را نگاه و کنترل می کند و خواندن دفتر گزارش را شروع می کند. این کنترل دقیق برای آنست که توالی وضعیت اتاق را در مقطع تعویض پست بتواند حفظ کند. چون تواب قبلی نیز آخرین وضعیت اتاق را به دقت در دفتر گزارش یاد داشت کرده است. بعضی مواقع زندانیان از فرصت تعویض دو کشیک استفاده کرده و چیزهایی را باهم رد و بدل کرده یا با ایماء و اشاره باهم به گفتگو می پرداختند. تعویض کشیک ها در عین حال ساعت ما هم بود هر کشیکی دو ساعت طول می کشید . پس الان ساعت ده صبح است. تواب جدید به دقت گزارش کشیک قبلی را می خواند و در خلال خواندن از جایش خم شده و همه جا و همه زندانیان را به دقت نگاه می کند. این نگاه ها برخی بخاطر نوشته های کشیک قبلی است که مثلا نوشته من پتویم را روی بالشم گذاشته ام یا اگر جورابم را در دستشویی شسته ام از کدام نرده تخت آویزان کرده ام و غیره و کشیک بعدی در حین خواندن میخواهد به بیند که اوضاع به همان ترتیب است یا نه و اگر چیزی جابجا شده و تغییر کرده در صدد کنترل و کشف علتش باشد تا اگر توطئه ای وجود داشته باشد خنثی بکند.تواب پس از خواندن گزارشات قبلی شروع به نوشتن می کند و آنقدر می نویسد که من هرچه فکر می کنم چه مطلبی در این سکوت مطلق وجود دارد که او می تواند اینهمه بنویسد به جایی نمی رسم ، شاید هم تظاهر به نوشتن است تا همه بدانند که همه حرکاتشان زیر ذره بین است و یاد داشت می شود

هیچ نظری موجود نیست: