سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

زندانی سیاسی و حقوق بشر

این روزها صحبت از حقوق بشر امری است عادی . همه جریانات سیاسی اعم از اوپوزیسیون یا پوزیسیون دم از حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق بشر میزنند. خانم شیرین عبادی وکیل ایرانی بخاطر مبارزه در راه حقوق بشر جایزه صلح نوبل را می گیرد

براستی آیا حقوق بشر در جامعه ما مفهومی جا افتاده وپذیرفته شده است ؟ نه ! متاسفانه نه ! مادر من ( مادری هفتادو چند ساله ) که سیزده سال تمام پشت میله های زندان در انتظارملاقات من بود و حتی خواهران و برادرانم که که تحصیل کرده هم هستند، از مفهوم این واژه درکی ندارند. اگر مادر من از زندانی شدن و شکنجه من ناراحت است بخاطر اینست که من پسر و بقول او جگرگوشه اش هستم و نه به خاطر انسان ، فرد و یا صاحب حق انسانی بودن

من در دوره های بسیار سخت و غم انگیز زندان به کرات روی این موضوع فکر کرده ام که انقلاب پنجاه و هفت که شعار اصلی اش مخالفت با استبداد پهلوی وفریاد آزادی بود چرا چنین نتیجه وحشتناک و غم انگیزی به بار آورده است؟ چرا به زعم بسیاری یکسال زندانی شدن در جمهوری اسلامی معادل ده سال زندانی شدن در دوران پهلوی است !؟ چرا انقلابیون در بسیاری جاها زندانهای خشن تری نسبت رژیم سرنگون شده می سازند؟

در انقلاب بهمن پنجاه وهفت دریک طرف نظام شاهنشاهی و استبدادی قرار داشت که متهم به نقض گسترده حقوق بشر بود و در مقابل آن گروه ها و سازمانهایی قرار گرفته بودند که می توان آنها را به چهار دسته اصلی تقسیم کرد

اول ، روحانیت
دوم، سازمانهای مارکسیستی
سوم، مجاهدین خلق
چهارم ، نیروهای ملی و لیبرال

همه گروههای فوق نقض حقوق بشر توسط رژیم شاه را بشدت محکوم می کردند، اما همگی این گروه ها نه تنها معتقد به حقوق بشر نبودند بلکه قادر به درک آن هم نبودند

اول ، برداشت روحانیت از بشر و حقوق آن برداشتی کاملا متفاوت و متعارض با مفهوم و معنای مورد نظر اعلامه جهانی حقوق بشر بود، در این برداشت بشر بنده خداست و مخلوقی مسلوب الاختیار و تنها وظیفه ای در مقابل خداوند و خلیفه یا امام دارد و صاحب حقی طبیعی به واسطه انسان بودن نیست

دوم، گروه های مارکسیستی رایج در ایران هم وضعشان در رابطه با حقوق بشر بهتر از روحانیت نبوده و اغلب با آن به عنوان عوارض دمکراسی غربی یا دمکراسی بورژوایی برخورد می کردند

سوم، مجاهدین خلق هم برخوردشان مشابه موارد بالا بود. و اعتقاد به حقوق بنیادی و ذاتی بشر نه تنها جزء برنامه یا پلاتفرم سیاسی آنها نبود بلکه اساسا درکی از این مقوله نداشتند

چهارم، نیروهای ملی ولیبرال . اینها تنها گروههایی بودند که از بعد از کودتای بیست و هشت مرداد پرچم حقوق بشر را در ایران برافراشته و در گسترش آن تلاش ورزیده بودند

همین گروه چهارم از قضا در انقلاب پنجاه و هفت و پس از آن علیرغم در اختیار گرفتن یک دولت مستعجل نه ماهه کمترین نفوذ عددی را در جامعه آنروز ایران داشتند

خوب ، انقلاب شد ، رژیم پهلوی سرنگون شد و انقلابیون تشکیل دولت دادند. و رسیدیم به سال شصت و پس از آن . زندانها دوباره مملو از مخالفین شد. اینبار در مقیاسی با رشد لگاریتمی . اگر رژیم پهلوی زندان اوین را به عنوان یک زندان سیاسی مخوف برپا داشته بود و در آن برای هر زندانی یک سلول انفرادی با توالت و دستشویی در داخل سلول پیش بینی کرده بود، رژیم جمهوری اسلامی به جبران نواقص زندان دوران پهلوی پرداخته و در هر یک از سلول های فوق بیش از ده یا پانزده نفر را جا داد. تصور کنید، ده یا پانزده نفر در یک سلول دو در دو متر با توالت فرنگی و دستشویی در داخل هر سلول

بعد شکنجه جسمی و روانی و اعدام و سرکوب

یادم می آید در سال پنجاه و هشت که بازار اعدام عوامل رژیم سابق گرم بود. مهندس بازرگان گفت باید به اینها فرصت دفاع داده شود. اماخمینی گفت اینها مجرمند ، کسی که مرتکب جرم شده باید مجازات شود

ما زندانیان بعدی رژیم جمهوری اسلامی چه کردیم؟ هم صدا شدیم با خمینی و گفتیم بیشتر باید اعدام گردد! توجهی نکردیم به هشدار بازرگان و سخره زدیم بر اشاره اش بر حقوق بشر . چرا؟ برای اینکه خود را انقلابی می پنداشتیم

خوب ، سه نیروی اصلی از چهار نیروی شکل دهنده انقلاب پنجاه و هفت به حقوق بشر و اعلامیه جهانی آن با کدورت و نا باوری می نگریستند. چه انتظاری از حاصل کار میشد داشت؟

پس از سال پنجاه و هشت بخشی انقلابیون زندانی در رژیم شاه که به رزیم جمهوری اسلامی پیوسته بودند دست به تشکیل سپاه پاسداران زدند و کلیه مسائل فوق در اختباز آنها قرار گرفت

ار ابن عده چه میشد انتظار داشت؟ از کسانی که قائل به بشر بودن زندانی نبودند چه انتظاری میشد داشت؟

یعنی انقلاب پنجاه و هفت به زعم انقلابیون حرفه ای خاتمه یافته بود

شعار آزادی ، شعاری بود از سر نا آگاهی و ناهمزمانی ، هنوز پس از یکصد سال که از انقلاب مشروطیت می گذرد این شعار غریب و نا همزمان می نماید

هیچ نظری موجود نیست: