سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

حد یا شکنجه ؟



امروز حسب اتفاق چتی داشتم بایکی از طرفداران جمهوری اسلامی در پالتاک ، نظر ایشان که با نام ایران منش در یکی از اتاقهای ایرانی پالتاک شرکت شرکت داشت این بود که : " شلاق شکنجه نیست و حد است و قانونی " و اینکه " اگر کسی مبارزه مسلحانه کرده باشد مستحق حد است" و " اگر عملی قانون باشد دیگر نمی توان گفت این عمل شکنجه است " ! من فکر می کنم این آقای ایران منش صادق است و نظر و اعتقاد خود را صادقانه بیان میکند. او اضافه کرده که " کسی که مبارزه میکند زندانی هم میشود ، زندان که شکنجه نیست و حتی سلول انفرادی هم شکنجه نیست " ! من به او گفتم که اگر کسی مبارزه مسلحانه کرده باشد و یا حتی یک قاتل باشد یک فرد است و حقوقش به عنوان یک فرد محفوظ است و باید حق دفاع داشته باشد و نمی توان او را شکنجه کرد و از او با فشار جسمی یا روانی اعتراف گرفت. ولی ایشان درک دیگری دارند همانند بسیاری دیگر. مشکل اینست که او فرد و شخصیت انسانی او را نمی فهمد و حتی ممکن است که فرد موضوع شکنجه هم اینرا نفهمد. برخی از کسانیکه زیر شکنجه های جسمی و روانی شخصیتشان فرو میریزد خود افرادی هستند که اعتقادی به شخصیت فرد و انسان ندارند و درکی از فردیت منحصر به فرد خود ندارند

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
بحث حقوق بشر ملازم است با بحث درباره دیگری. حقوق بشر تنها به این خاطر وجود دارد که بشر ازپی تاریخ تاریکی به این نتیجه رسید که دیگری هست و وجود دارد. گرچه دیگری هنوز بیانگر «بیگانه و غریب» است. عدم درک ما از حقوق بشر و نهادینه نشدن آن در میان ما نیز همین است. در قبیله ما دیگری یا وجود ندارد یا اگر هست به عنوان غریبه و بیگانه نابود می شود. با این حرف شما هم موافق نیستم که کسی که در زیر شکنجه به وفاداری با خود پایان می دهد اعتقادی به فردیت منحصر به فرد خود ندارد.این نگاه اکثری است و متضمن برخی داوری های ارزشی و اخلاقی که به نظر من این جا کاربردی ندارد. رابطه هزینه و روش زندگی یا آن چه که امروز میان هزینه و خواست دمکراسی در میان ما مطرح است تمام ماجرا نیست. وجود واکنش های متفاوت به یک پدیده مشابهه مانند شکنجه در میان زندانیان تنها گویای آن است که انسان ها متفاوت هستند. این که ما از این تفاوت به داوری اخلاقی واحد و فراگیری برسیم ریشه در نظام اخلاقی و فکری ما دارد. به هرحال نوشتار شما را با علاقه می خوانم. موفق باشید

ناشناس گفت...

آشیان گرامی:
پایبندی یا ناپایبندی یک انسان به خود و عقاید خویش رابطه علت و معلولی نیست. آن هم زمانی که آدمی در زندان باشد و زندانی. اعتقاد به یکتابودن خویش و فردیت خویش به این معنا نیست پس هر چه پیش آید بر سر پیمان می مانم.درضمن شرایط عادی را باید از شرایط غیرعادی تفکیک کرد و فرق نهاد. این هم درست نیست که گفت آدم در سختی ها و مرارت هاست که باید نشان دهد چند زنه حلاج است. این نگاهی تامگرا به انسان و زندگی. داوری اخلاقی است. بیائید زندگی را ماورااخلاقی نگاه کنیم. فکر کنم آنانی که در زندان با خود به عهد نبودند چه بسا در شرایط عادی به منش خود نگاهی دیگر می کردند. و گاه تغییر عقیده می دادند.