چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۴

تست روانی و طبقه بندی شخصیتی زندانیان


بند در بسته چهار همزمان سه ماموریت مهم را برعهده داشت

اول ، درهم شکستن روحیه مقاومت کلیه زندانیان سیاسی و ایجاد فضای رعب و وحشت در زندان
دوم ، تولید تواب واقعی
سوم ، منزوی ساختن زندانیان سر موضع

همانطور که قبلا توضیح داده ام کنترل این بند تماما در اختیار تشکیلات توابین بوده و مامور رسمی بند ، موسوم به وکیل بند , هم که غالبا یک پاسدار مفلوک بود فقط برای ثبت آمار و گزارش تعداد زندانیان در بند حضور داشت و مطلقا دخالتی در امور بند نمی کرد و بسیاری شان از تواب ها وحشت داشتند

تواب ها برای انجام ماموریت های سه گانه فوق با عملیات حساب شده ای اقدام به تست وضعیت روانی و شخصیتی زندانیان و به ویژه تازه واردین به بند می کردند تا اقدامات بعدی را برای تامین اهداف و ماموریتهای خود برنامه ریزی کنند و درعین حال خود عملیات را به نحوی انجام میدادند که مستقیما هم در خدمت تامین اهداف سه گانه فوق باشد.

به این داستان واقعی توجه کنید
-----------------------------------------------------------------------------------------------
یکی از شبهای سرد زمستان سال شصت و چهار است. ساعت ده شب با آویزان کردن یک سطل پلاستیکی درزیر لامپ که فضای اتاق را نیمه تاریک می کند اعلام خاموشی شده و همه در اتاق شماره سه درجای خود به خواب اجباری رفته اند . تواب مامور در طبقه سوم یکی ازتختها ودرجای خود چهار زانو نشسته و برای این که همه زوایای اتاق را به بیند تقریبا نیمی از بالا تنه اش را از تخت آویزان کرده است. جالب اینکه برای دیدن تخت های پائین تخت خود یک آئینه جیبی کوچک را در دستش گرفته و بایک مخفی کاری ناشیانه سعی بر دیدن زندانیان داخل تختها دارد. در اتاق سه در چهار متری سه تخت سه طبقه به سه دیوار تکیه داده شده است. طبقه سوم تخت ها به توابها اختصاص دارد . شش نفر از زندانیان در طبقات اول و دوم تختها خوابیده اند و پنج نفر دیگرروی زمین و در فضای بین سه تخت به هم چسبیده اند یعنی مجموعا یازده نفر زندانی. اینکه هرکسی در کدام قسمت اتاق بخوابد توسط توابها تعیین میشود. کف خواب ها باید برعکس هم بخوابند یعنی سرهر نفر باید درکنار پاهای بغلدستی باشد و هیچ دوسری نباید روبروی هم قرار گیرد. موقع خواب همه زندانیان یا باید چشم بند به چشم بزنند ، یا کلاه سرشان بکنند و یا سرشان زیر پتو باشد. فضا برای کف خوابها آنقدر کم است که حتما باید همه به پهلو بخوابند و کسی نمی تواند راحت به پشت دراز بکشد

تواب بالا نشین پس از شروع خاموشی حرکات زندانیان را زیر نظر گرفته وحرکات همه را به دقت در دفتر صد برگی گزارشات اتاق ، که تقریبا هر هفته یکی ازآنها پر میشود، می نویسد . اینکه چه کسی زود میخوابد و راحت می خوابد و چه کسی دیر میخوابد یا نمی تواند بخوابد و ناراحت است . اگرکسی زیادی جابجا بشود ابتدا تذکر دریافت می کند و در نوبت سوم از اتاق بیرون برده شده و درحیاط نگهداشته شده و دیر وقت به اتاق برگردانده میشود. یکی از هم اتاقی های ما که اسمش را دراینجا سعید می گذارم مشکل بیخوابی دارد و با وجود مصرف داروهای آرام بخش شب نمی تواند بخوابد و شروع خاموشی برایش شکنجه بزرگی است و مکررا سراین مساله با توابها برخورد پیدا کرده و دچار دردسرمیشود

ساعت حدود یازده شب است و تقریبا همه بجز سعید خوابشان برده است. ناگهان در اتاق با صدای وحشتناکی به ضرب لگد چند نفر از توابها باز میشود. شاید ده نفر از توابها با فریاد "پاشید برای بازرسی" وارد اتاق شده و فریاد کشان از تخت ها بالا رفته روی طبقه سوم تخت نشسته با فریاد و کوبیدن مشت بردر وتختها همه را وحشت زده از خواب بیدار کرده و دستور رفتن به حیاط بند میدهند و فریاد میکشند"به هیچ چیز دست نزنید، آثار جرم را از بین نبرید". تصور کنید در اتاقی سه درچهار متری که نیمی از فضایش را تختهای آهنی اشغال کرده اند یازده نفر زندانی گیج خواب و هاج و واج که نمیدانند چکار باید بکنند و ده نفر توابی که بالای تختها رفته و نعره می کشند و مشت می کوبند چه هنگامه ای برپاست . هرکس هر لباسی را که در آن بلبشو پیدا میکند بتن کرده و به طرف حیاط راه می افتد منهم کت کاموایی خودم را پیدا کرده و پشت و رو بتن می کنم ولی موفق به پیدا کردن کلاه (که در سرمای زمستان تبریز داشتنش از ضروریات است ) و کت رویی خودم نمی شوم . در داخل راهرو هم توابها به صف ایستاده و دالانی درست کرده اند که باید از میانشان رد شد و به حیاط رسید هریک متلکی می گویند . یکی می گوید تشکیلاتشون رو شده ، دیگری می گوید مبارزین سرموضع را نگاه کنید که چه ترسیده اند . یکی دیگر خبر از عدم تحمل ما می دهد و الخ

در حیاط ما را وادار میکنند در فواصل تقریبا دو متری ازهم روبه دیوار ایستاده دستهایمان را بلند کرده و روی دیوار یخ زده بگذاریم . برای هرزندانی یک نفر تواب اختصاص داده شده که پس از بازرسی بدنی دقیق ، درکنارش می ایستد و مواظب است که دستهایش را پائین نیاورده و سرش را برنگرداند. عملیات در پوشش ظاهرا موجه و قانونی "بازرسی" صورت می گیرد(زندانبانان هر زمان که لازم تشخیص بدهند می توانند کل بند و زندانیان را بازرسی بکنند ) و سعی بر کشف وسایل خلاف و آثاری از اقدام زندانیان برای ایجاد تشکیلات مخفی است. به مدت بیش از یکساعت توابین داخل اتاق همه وسایل ناچیز زندانیان را درهم ریخته و میشکنند و پاره می کنند و عربده های پیروزمندانه متظاهرانه میکشند . یکی فریاد می زند یک گزارش پیدا کردم ، آن یکی خبر از کشف یک چاقوی تیز میدهد و سومی فریاد یافتن قلم و کاغذش به هوا می رود وهمه دروغ. وسایل زندانیان عبارت است از دوعدد پتو برای هر نفر، تعداد محدودی لباس ، مسواک و خمیر دندان و حوله ، یک عدد کاسه و بشقاب ملامین یا پلاستیک با یک قاشق آلومینیومی و یک فنجان و احیانا فلاسک و جیره غذایی شامل قند وشکرو نمک و چایی و نان و یک جفت دمپایی پلاستیکی . در این عملیات بسیاری از فلاسک ها شکسته می شوند قاشقهارا به علامت پیروزی خم می کنند ، نمکها را می ریزند داخل قند و شکر و الخ. چوب نئوپان تختها را از جا می در آورند ، پتوها را پاره پوره می کنند و برای تکمیل عملیات و برای آزار دادن هم اتاقی ما سعید که بسیار عصبی است و قرص آرامبخش مصرف می کند لباسها و پتوی او را محکم گره می زنند تا اعصاب اورا هرچه بیشتر بهم بریزند

بازرسی تمام شده و برای ادامه عملیات توجیه دیگری لازم است . رئیس توابها و مسئول بند توابی است بنام حسین جوکار که عملیات را از اتاقک فرماندهی خود که به دخمه مشهور است هدایت می کند. یکی از معاونین او بنام بهرام طهمورث ابلاغیه فرماندهی عملیات را به زندانیان لرزان از سرمای شدید که در یک ساعت گذشته دستهایشان برروی دیواربوده اعلام می کند . "هرکس خسته شده می تواند به اتاق برگردد" . یازده زندانی منفرد روبه دیوار نمی توانند تصمیم جمعی بگیرند ، چون روح جمعی بینشان وجود ندارد. بنابراین هریک به تنهایی واکنش نشان میدهد. اعلام شرط پذیرش خسته شدن ، با توجه به فضا و حساسیت های زندانیان سیاسی شرطی است تحقیر آمیز و حساب شده که زندانیان را تحریک می کند. ابتدا صدای اعتراضی از چند نفر بلند میشود که با نهیب و هجوم توابها سرو صدا مهار میشود. دو نفر همان ابتدا اعلام خستگی کرده و به داخل اتاق برمی گردند. یک نفر دیگر که در اینجا اسمش را حسن می گذارم دستهایش را پایئن می اندازد و برمی گردد و به توابها اعتراض می کند و توابها در پاسخ به این نافرمانی چند نفری بر سر او می ریزند و کتکش می زنند ولی حسن اهل تمکین نیست و مقاومت می کند و حاضر نیست دوباره روبه دیوار ایستاده و دستهایش را روی دیوار یخزده بگذارد . توابها چند نفری درحال کنترل و مهار او هستند و بعد از چند دقیقه برای جلوگیری از سرایت مقاومت اوبه دیگران او را کشان کشان به داخل میبرند و رفتن او در ظاهر برای تشدید مجازات او است ولی درعمل مجبور میشوند اورا به اتاق برگردانند. او بدین طریق بر توابها غالب میشود. منهم که توسط چند نفر از توابها محاصره شده ام همچنان ایستاده ام و آنها تهدید می کنند که بدتراز حسن بامن رفتار خواهند کرد و باخنده وشادمانی می گویند دیدی چه بلایی بر سر رفیقت آوردیم؟ یکی دیگر از زندانیان شروع به مشاجره و مباحثه می کند . ساعت به یک بامداد میرسد و سرما شدیدتر میشود. توابها که خود از طولانی شدن عملیات و سرمای شدید خسته شده اند، در حیاط کشیک چند نفره دایر می کنند و هر چند نفر یک ربع در داخل بند خود را گرم می کنند و چایی میخورند و جایشان را با کشیک قبلی عوض میکنند . آنها سعی می کنند هریک از زندانیان را به تنهایی مجاب کرده و غائله را ختم کنند . چون علیرغم رسید ن به اهداف اولیه تا اینجا عملیات به ضررشان تمام شده است

یکی از توابها بنام تیمور علیزاده به من نزدیک میشود و با پوزخندی به من می گوید هنوز خسته نشده ای ؟ توهم خسته می شوی بالاخره ، قهرمان بازی را کنار بگذار. به چشمانش نگاه می کنم درعمق چشمانش جز خباثت و کینه چیزی دیده نمی شود. دلیل این کینه و خباثت را نمی فهمم. آیا انسان تحقیرشده ای است که انتقام حقارت خود را از من میخواهد بگیرد ؟ یا تصور می کند که اگر همه تا سطح او سقوط کنند شخصیت او ارتفاء یافته واحساس حقارتش تخفیف پیدا می کند ؟

توابها در این ماجرا سعی می کنند زبان خاص هرکس را یافته و با این زبان با او حرف بزنند، درمورد حسن خیلی زود متوجه شدند که با او با زبان خشونت باید حرف بزنند و اصلاح پذیر و قابل مذاکره نیست. یکی دیگر از زندانیان را باید با احترام باید برخورد کرد تا به راه بیاید و الخ.
در ساعت سه صبح من درحیاط تنها مانده ام و از سرما می لرزم و توابها نیازی به کشیک هم نمی بینند و همگی به داخل بند رفته و گاهی سرکی به حیاط می کشند . ساعت سه ونم علی افریگان می آید حیاط و به من می گوید چرا نمی آیی تو ؟ کسی به تو نگفته تو حیاط باشی تو خودت ترجیح داده ای که درحیاط بمانی . مسخره تر از این استدلال نمی شد کرد . بدین ترتیب ماجرای عملیات خاتمه می یابد . منهم احساس می کنم که از نظر روانی بر تواب ها غالب شده ام (هر چند ازنظر جسمانی دو عارضه مزمن سخت برای من به یادگار می ماند ، عفونت کلیه و سینوزیتی که به سینوزیت مزمن تبدیل می شود ) و این مسیر آینده مرا در بند چهار تا به آخر تعیین می کند

تواب ها تمام مراحل عملیات را به دقت در دفترشان ثبت کرده و بعد در چند جلسه به تحلیل و نتیجه گیری و طبقه بندی روانی و شخصیتی زندانیان می پردازند و گامهای بعدی را برنامه ریزی می کنند

تست روانی توابها برای خود زندانیان هم تست آموزنده ای بود ، هریک از زندانیان در سایه این تست می توانست توانایی ها و حتی خصوصیان پنهان خود و دیگران را به وضوح مشاهده کرده و ارزیابی کند. من این نتیجه گیری را در سالهای پایانی بند چهار کردم . وقتی ماجراهای چند ساله بند چهار را مرور می کردم متوجه شدم که تقریبا اکثر قریب به اتفاق زندانیان در طول مسیر خود در بند چهار تا حدود زیادی مشابه همان روشی که در آن شب سرد زمستانی پیش گرفته بودند عمل کرده اند. مثلا حسن به خاطر روش برخورد تهاجمی اش خیلی زود به مدت بیش از دو سال تبعید شد به زندان زاهدان. من شناختی که دراین ماجرا از خودم بدست آوردم این بود که آمادگی برخورد تهاجمی و فیزیکی را ندارم و سودی دراین کار نمی بینم ولی می توانم به مدت طولانی شرایط سخت را تحمل کنم و از نظرروانی و منطقی طرف را وادار به تسلیم کنم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

aya nam ha ye tavabin nam ha ye vaghe e ast? man ba ef sha ye nam ha ye va ghe ye tavabin, mo kha lef hastam. dala yel An ham fekr me konam roo shan ast.

Ali Shabdar گفت...

من نمی فهمم که چرا مخالفید؟! به نظر شما کسی که سالها زیر شکنجه این کفتارها بوده و آنها خصوصی ترین مسائل عقیدتی و خانوادگی و .. او را تفتیش ، تکفیر و تحقیر کرده اند، حق ندارد حداقل یک اسم (البته نمی دانم واقعی است یا نه) از آنها ببرد. مخصوصا اینکه اینهمه جفا از طرف به اصطلاح نیروی خودی بوده! شما خیلی راحت در رسانه ها اسم و تصویر دو تا فاحشه مفلوک و دزد آفتابه را که مسببش همین جمهوری اسلامی است می شنوید و دم بر نمی آورید، حالا اسم دو تا مجرم دیگر را بشنوید چه می شود؟ فکر می کنید کسی برای آنها بلای جان خواهد شد؟ این زندانیان سیاسی اگر می خواستند کسی را بکشند الان وضعشان اینطوری نبود.
ضمنا از "آشیان" می خواهم -در صورت امکان- زمان، علت و نحوه دستگیر و احکام صادره خودشان را ذکر کنند، کمی هم از آن شکنجه ها بگویید که می دانم دوست ندارید حتی به آنها فکر کنید چون ملت مسلمان لازم است بداند به اسم اسلام چه ها بر سر مردم آمده.

ناشناس گفت...

به نظر من بایستی با توابین برخورد شود. آنها باید شناخته شوند.چه بسیار گله ای از این خوک های پست در قافله ما بود